نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 298
شد. امام پيكى فرستاد و او را به حضور طلبيد. پيك در حالى
كه آنان مشغول صرف غذابودند، سررسيد. زهير و همراهان وى از شنيدن پيام امام چنان جا
خوردند كه لقمه از دهانشان افتاد. همسر زهير بامشاهده اين حالت گفت:
سبحان الله! پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله تو رامى
خواندو تو او را اجابت نمى كنى؟
زهير با اكراه به سوى امام حسين عليه السلام رفت؛ ولى
با چهره گشاده بازگشت و دستور داد خيمه ها را جمع كرده، به خيمه هاى امام ملحق كنند
و به يارانش گفت:
هر كه دوست دارد، از من پيروى كند، وگرنه اين آخرين همراهى
است؛ سپس خطاب به همسرش گفت: «تو را طلاق دادهام. به خويشاوندانت ملحق شو كه دوست
ندارم از من جز خير به تو برسد. من خود را فداى آن حضرت خواهم كرد و با تمام وجود از
ايشان حفاظت خواهم نمود.
«دلهم» به زهير گفت: خداوندبه تو خير بدهد. من از تو
مى خواهم كه فرداى قيامت نزد جد امام حسين عليه السلام مرا شفاعت كنى. [1]
بنابه نقل اعثم كوفى، دلهم به زهير گفت:
همچنان كه تو مى خواهى در ركاب امام حسين عليه السلام
باشى، من هم مىخواهم در خدمت دختران پيامبر باشم. [2]