نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 330
لحظه، جوانى من برگشت. از امام پرسيدم:
آقا جان! از عمر دنيا چقدر گذشته و چقدر باقى مانده است؟
فرمود: آن مقدار كه گذشته است مى دانم و آن مقدار كه باقى مانده است، تنها خدامىداند.
اى حبابه! آن سنگريزهاى راكه همراه توست بياور. سپس آن سنگريزه رامهر كرد. پس از آن
خدمت امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام و امام كاظم عليه السلام و امام
رضا عليه السلام رسيدم و آن بزرگواران نيز بر آن سنگريزه مهر نهادند.
او چندين بار مشمول دعاى ائمه گرديد. او خود مىگويد:
يك بار خدمت امام سجاد عليه السلام رسيدم و عرض سلام كردم. امام جواب گفت و فرمود:
اى حبابه، چه شده كه در زيارت ما سستى مى كنى و كم به
ديدار ما مى آيى؟ عرض كردم: «بيمارى مانع مى شود.» فرمود:
چه بيماريى؟ من مقنعه خود را از روى زخم كنار زدم و بيمارى
برصى كه برايم عارض شده بود به آن حضرت نشان دادم. امام دست مبارك بر موضع برص نهاد
و دعا كرد. وقتى دعاى امام تمام شد و دست خود را برداشت، آن مرض برطرف شده بود. سپس
فرمود:
اى حبابه! هيچ كس از اين امت بر دين و روش ابراهيم خليلنيست،
جز ما و شيعه ما، و غير شيعه از اين طريق به دورهستند.
حبابه در زمان امام رضا عليه السلام دنيا را وداع نمود،
درحالى كه بيش از 230 سال از عمر او مى گذشت. امام رضا عليه السلام او را در پيراهن
خود كفن كرد كه اين نيز فضيلت ديگرى براى او بود. [1]