نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 55
رسول خدا رسيده، تقاضاى ازدواج با حضرت زهرا عليها السلام
را مطرح كردند كه حضرت به آنان جواب مساعد نداد. امام على عليه السلام كه در اين هنگام
حدود بيست سال داشت، به پيشنهاد بعضى از مسلمانان اقدام به خواستگارى حضرت زهرا نمود.
وقتى بر پيامبر وارد شد حضرت لبخندى زد و فرمود: اى ابوالحسن، حاجتت چيست؟
اميرمؤمنان عليه السلام ضمن اشاره به نزديكى و خويشاوندى
خود با پيامبر و سبقتش در اسلام و مجاهدت ها و فداكارى هايش، تقاضاى ازدواج با زهراى
مرضيه را مطرح نمود. پيامبر صلى الله عليه و آله در جواب فرمود:
اى على! پيش از تو مردان زيادىازاو خواستگارى كردهاند
و من مطلب را با فاطمه در ميان نهاده، در چهره وى آثار عدم تمايل را مشاهده نمودهام.
پس اجازه بده پيام و خواست شما را نيز به وى برسانم.
سپس به اتاق دخترش وارد شد و فرمود: فاطمه جان! على بن
ابى طالب كه نزديكى وى را با من و فضل و مراتب ايمان و اسلامش را مىدانى، به خواستگارىات
آمده است. دخترم! بدان كه من از خدا خواسته ام تا تو را به همسرى بهترين و محبوب ترين
بندگانش درآورد. نظر تو چيست؟
فاطمه همچنان ساكت بود، ولى روى برنگردانيد و آثار كراهت
در چهره وى مشاهده نشد. پيامبر همين سكوت را نشانه رضايت دانست. [1]
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله با عمل خود به پدر
و مادران ياد داد كه در تزويج دخترانشان بايد براى نظر آنها ارزش قائل شوند و آنها
را بهازدواج كسانى درآورند كه هم داراى فضايل اخلاقى و توان اداره زندگى باشند و هم