نام کتاب : بزرگ زنان صدر اسلام نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 63
- قسم به او كه حق و شأنت را بزرگ داشت، سه روز است كه
چيزى در نزد ما نيست تا با آن از شما پذيرايى كنم.
- چرا به من نگفتى؟
- پدرم فرموده است چيزى از على نخواه مگر اينكه او خود
برايت آماده كند. [1]
به هر حال، عدم وسعت روزى و تنگى معيشت، او را به ستوه
نياورد.
شخصيّتى چون زهراى اطهر نعمت هاى مادى در نظرش بى ارزش
بود وبى بهره بودن از اين نعمت ها او را آزرده نمىساخت.
روزى سلمان براى انجام كارى خدمت زهراى مرضيّه شرفياب
شد.
حضرت فاطمه عليها السلام چادرى كهنه بر سر داشت كه دوازده
وصله بر آن بود.
سلمان كه اين وضع را مشاهده كرد به گريه افتاد و گفت:
چقدر محزون و اندوهگين مى شوم، وقتى كه مى بينم دختران
قيصر و كسرى، لباس هاى ابريشم و حرير مىپوشند، ولى دختر پيامبر چادرى با اين همه
وصله بر سر دارد.
حضرت زهرا عليها السلام وقتى بر پدر وارد شد عرض كرد:
اى رسول خدا، سلمان از مشاهده لباس وصله خورده من تعجّب
كرد. قسم به آنكه شما را به حق مبعوث كرد، پنج سال است كه در خانه على به سر مى برم
در حالى كه تنها پوست گوسفندى داريم كه روزها علف شتر بر روى آن مىريزيم و شبها روى
آن مىخوابيم. [2]