سرزمينتان به آب نزديك و از آسمان دور،
عقلهايتان سبك و اخلاقتان نسنجيده است.
امّا اين نظريه، يك جانبه و در برگيرنده جزئى
از حقيقت است نه تمام حقيقت. زيرا عوامل جوّى و جغرافيايى هر چند بىتأثير نيستند
ولى بشر نسبت به آنها كاملًا حالت انفعالى ندارد بلكه در مقابل شرايط محيط خويش
واكنش نشان داده و آن را به دلخواه خود تغيير مىدهد. از اين رو محيط نمىتواند
عامل قطعى تغييرات اجتماعى و تاريخى باشد و به تنهايى سرنوشت انسان را عوض كند. [2]
5- نظريّه قهرمانان و نوابغ
برخى مدّعى هستند كه تاريخ، جنگ ميان نبوغ و
حدّ عادى است و تاريخ با نوابغ و قهرمانان آغاز مىشود و با همت و تلاش آنان حركت
مىكند زيرا اكثريت غريب به اتفاق افراد جامعه فاقد ابتكار و قدرت پيشروى هستند،
تنها اقليّتى با نبوغ خداوندى تصميم مىگيرند و تحوّل ايجاد مىكنند و مردم عادى
را در پى خود مىكشند. يعنى همواره افراد عادتى و متوسط طرفدار وضعى هستندكه بهآن
خو گرفتهاند و نابغهها خواهان تغيير و تبديل وضع موجود بهوضع عاليتر هستند واگر
شخصيّتهاى علمى، سياسىو ذوقى و ... ظهور نكردهبودند بشريّت به همان حالى
باقىمىماند كه روز ازل بود و يك قدم به جلو نمىآمد. [3]
اگر در قرآن و نهجالبلاغه دقيق شويم خواهيم
ديد كه اين نظريه درست نيست. آيا مىتوان پذيرفت كه اقلّيّتى بسيار معدود سرنوشت
جامعهاى را در دست گيرند و بقيّه فاقد ابتكار، خلّاقيّت و نقش اساسى باشند؟ از
نظر قرآن مطالعه و دقت در مظاهر طبيعت مىتواند منشأ تحولات جامعه بشرى باشد و
تاريخ با اين خصيصه متحول و متكامل شده است؛ در جوامع ابتدايى به افرادى بر
مىخوريم كه با الهام از طبيعت توانستهاند نقش مثبت خود راايفا نمايند بىآنكه
منتظرافراد نابغه و شخصيتهاى مستعدّ باشند؛ قابيل