اميرمؤمنان
عليه السلام پس از تصرف راه آب، دو روز صبر كرد. پس از آن، سه نفر از سران سپاه
خود به نامهاى بَشيرِ بنِ عَمْرو، سَعيدِ بنِ قَيْس و شَبَثِ بنِ رِبْعى را نزد
معاويه فرستاد و به آنان فرمود: «به سوى اين مرد برويد و او را به اطاعت خدا و
بيعت با من و پيوستن به جماعت فرا خوانيد.» [1]
نمايندگان
در اول ذى الْحَجّه بر معاويه وارد شدند و مذاكرات خود را شروع كردند. ابتدا بشير
گفت: اى معاويه! دنيا سپرى مىشود و آخرت بر تو روى مىآورد، و خداوند تو را به
عملت پاداش مىدهد. بيا و از ايجاد تفرقه ميان امّت، و خونريزى دست بردار. معاويه
سخن او را بريد و گفت: چرا اين سفارش را به مولايت نكردى؟ بشير پاسخ داد: او مثل
تو نيست، او از نظر دين و فضيلت و سابقه در اسلام و قرابت با رسول اكرم صلى الله
عليه و آله برترين و سزاوارترين فرد به اين امر است.
پس از او
«شَبَثْ» نيز سخنانى ايراد كرد. معاويه كه از سخنان منطقى و كوبنده او جا خورده
بود، پاسخى جز ناسزا گفتن نداشت و در حالى كه سخت خشمناك شده بود، گفت: برخيزيد و
دور شويد كه ميان من و شما تنها شمشير داورى مىكند. «شبث» گفت:
ما را از
شمشير مىترسانى؟ به خدا سوگند به زودى تو را در گرداب آن گرفتار مىسازيم، سپس
برخاستند و نزد حضرت امير عليه السلام بازگشتند. [2]
امير
مؤمنان عليه السلام پس از آن به سپاهيانش فرمان داد تا دسته دسته و به نوبت با
هماوردان و قبايل هم شأن خود در سپاه معاويه بجنگند.
[1] - ائْتُوا
هذا الرَّجُلَ وَ ادْعُوْهُ الى اللّٰه وَ الى
الطّاعَةِ وَ الى الْجَماعَةِ
[2] - وقعه صفين، ص 187 -
188 و كامل ابن اثير، ج3، ص 285
نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 105