نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 106
و بدين
ترتيب طرفين تا سر تا سر ذىالحجة را به جنگ و زد و خورد پرداختند. [1]
اعزام هيأت مجدّد
فرا
رسيدن مُحَرّم بهانه خوبى براى ترك مخاصمه بود؛ از اين رو قراردادى مبنى بر ترك
جنگ تا پايان مُحَرّم بسته شد. بدون ترديد حضرت امير عليه السلام اين فرصت را
بهترين وسيله براى انجام اقدامات صلح طلبانه خود مىدانست؛ بدين منظور هيأتى مركب
از: عَدىِّ بن حاتَمْ، يزيد بن قَيْس، شَبَثِ بن رِبْعى و زياد بن خَصَفَه را به
سوى معاويه فرستاد.
هر يك از
نمايندگان آنچه لازم مىدانستند گفتند. ولى «معاويه» منطق هميشگى خود را كه «من
دست از جنگ بر نمىدارم، تنها شمشير بين من و او حاكم است» تكرار كرد و افزود:
جماعتى كه شما ما را به طاعت و پيروى از آنان دعوت مىكنيد «ما» هستيم نه پيشواى
شما چرا كه او خليفه ما را كشته و جمعيتّتمان را پراكنده كرده است. سفراى حضرت
امير عليه السلام بدون نتيجهگيرى بازگشتند. [2]
نمايندگان معاويه
معاويه
نيز هيأتى متشكل از: حبيب بن مَسْلَمه، شُرَحْبيلْ و مَعْنِ بن يزيد را نزد
اميرمؤمنان عليه السلام فرستاد. آنان موضوع قتل عثمان را مطرح كردند و افزودند:
اگر تو در ادعاى خود- مبنى بر نكشتن عثمان- صادق هستى، قاتلين او را به ما تسليم
كن. پس از آن نيز از خلافت كناره بگير تا كار مردم به شورى واگذار شود و مردم با
اتّفاق، كسى را انتخاب كنند.
اميرالمؤمنين
عليه السلام، ضمن تندى با آنان و ردّ شايستگىشان براى طرح مسائل فوق، جريان قتل
عثمان و بيعت مردم با خويش و سوابق بنىاميّه- بخصوص معاويه- و خصومت آنان با حقّ
را بيان كرد. نمايندگان معاويه كه پاسخى در برابر بيانات امام عليه السلام
نداشتند، از نزد آنحضرت رفتند. [3]