نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 139
انتخاب حَكَمَيْن
از ابتدا
معلوم بود كه حَكَمِ معاويه عمروعاص است. و مردم شام هم با انتخابش موافقند.
لذا
معاويه بدون هيچ گونه فكر و مشورتى او را نتخاب كرد و نيروهايش را با انتخاب عمرو
مطمئِن ساخت.
ولى مردم
عراق كه در اثر تخلّف از فرمان پيشواى خود به پرتگاه نزديكتر شده بودند اينجا نيز
حق انخاب را از اميرمؤمنان عليه السلام سلب كردند. اشعث به همراه قاريان قرآن (و
خوارج آينده فرياد زدند: «ما ابوموسى اشعرى را انتخاب كرديم». على عليه السلام
فرمود: «من به ابوموسى رضايت ندارم و او را شايسته اين كار نمىدانم». «اشْعَثْ و
زَيْدِ بنِ حُصَيْن و مِسْعَرِ بن فَدَكِىّ همراه جمعى از قرّاء گفتند: «ما فقط به
او راضى هستيم؛ زيرا او بود كه ما را از وقوع در اين جنگ برحذر داشت». امام عليه
السلام فرمود: «او مورد رضايت من نيست زيرا مرا ترك كرد و مردم را از يارى من باز
داشت، سپس گريخت تا اينكه پس از ماهها به او امان دادم. من براى اين كار ابن عباس
را شايسته مىدانم.»
ولى آنان
همچنان بر لجاجتشان پافشارى كردند و گفتند: «سوگند به خدا فرق نمىكند تو باشى يا
ابن عبّاس. ما مىخواهيم «حَكَم» فردى باشد كه نسبت به تو و معاويه بىطرف و يكسان
باشد.»
امام
عليه السلام فرمود: «پس مالك اشتر را تعيين مىكنم». اشعث فرياد زد: آيا آن كه
زمين را به آتش كشيد جز اشتر بود؟. اگر او را بپذيريم بايد در قيد حكم او باشيم.
فرمود: «مگر حُكْمِ مالك چيست؟» گفتند: «اينست كه با شمشير به جان هم بيفتيم تا
مقصود تو و او برآورده شود».
امام
عليه السلام كه از لجاجت و سبكسرى آنان به خشم آمده بود فرمود: «پس بجز ابوموسى
كسى را نمىپذيريد؟» گفتند: نه. «پس هر چه مىخواهيد بكنيد.»
آنان
«ابوموسى» را به عنوان «حَكَم» سپاه عراق برگزيدند.
نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 139