responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران    جلد : 1  صفحه : 138

عراق مى‌رسد و در آنان اثر مى‌گذارد.

اميرالمؤمنين عليه السلام، با بيانى مستدل و لحنى قاطع پاسخ معاويه را داد و در قسمتى از نامه‌اش نوشت:

«معاويه! تو مرا به حكميّت قرآن فراخوانده‌اى، در حالى كه مى‌دانم تو اهل قرآن نيستى و جوياى حكم آن نيز نمى‌باشى، ما دعوت قرآن را به حكميّت مى‌پذيريم نه دعوت تو را.» [1]

به سوى معاويه‌

«اشعث» سر دسته مخالفان و صلح طلبان، پس از انتشار خبر نامه معاويه، نزد امام عليه السلام آمد و گفت:

«مى‌بينم مردم از دعوت شاميان به حكميّت، راضى و شادمانند. اگر بخواهى نزد معاويه مى‌روم تا از او بپرسم چه مى‌خواهد.» [2]

آيا «اشعث» واقعاً نمى‌دانست معاويه چه مى‌خواهد و براى رسيدن به چه هدفى مى‌كوشد؟ او همه اينها را مى‌دانست و نيز مى‌دانست كه اكنون تصميم گيرنده كيست. او هنوز سخن امام عليه السلام را كه لحظاتى قبل فرموده بود: «امير بودم و اينك مأمور شده‌ام» فراموش نكرده بود ولى با وجود اين، از امام عليه السلام كسب تكليف كرد تا در هيأت يك مأمور به نظر آيد.

اميرالمؤمنين عليه السلام، با بى‌اعتنايى فرمود: «برو پيش معاويه اگر مى‌خواهى.» [3]

اشعث- كه در واقع رهبرى آن موقعيّت را به دست گرفته بود- به ظاهر به عنوان نماينده اميرمؤمنان عليه السلام نزد معاويه رفت و سؤالاتى مطرح كرد. معاويه همان سخنانى را گفت كه در نامه‌اش به امام عليه السلام نوشته بود.

اشعث گفت: «اين همان حقّ است». سپس نزد حضرت امير عليه السلام بازگشت.

مردم، پس از گزارش مأموريت اشعث، فرياد زدند: «ما به اين حكم خشنوديم و پذيرفتيم».

پس از آن، قُرّاء اهل عراق و شام در ميان دو لشكر جمع شدند و اتّفاق كردند تا حكم قرآن را زنده كنند. [4]


[1] - همان مدرك و نهج البلاغه، نامه 48

[2] - وقعه صفين، ص 498

[3] -وقعه صفين، ص 499 ائْتِهِ‌ انْ‌ شِئْتَ‌

[4] - همان مدرك

نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران    جلد : 1  صفحه : 138
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست