نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 156
عليه
السلام نيز درباره آن همان بود كه بيان شد. ولى كمكم روش خود را عوض كردند و
تصميم بر شورش گرفتند آنان در منزل «عبدُا بنِ وَهَب راسِبى» گرد آمدند. وى خطابه
مهيّجى ايراد كرد و ضمن آن، هم مسلكانش را به قيام و شورش دعوت كرد و گفت:
«برادران!
از اين شهر ستمگرنشين به نقاط كوهستانى بيرون رويد تا در مقابل اين بدعتهاى گمراه
كننده، قيام كنيم.» [1]
پس از آن
«حُرْقُوصِ بنِ زُهَير» نيز به سخن پرداخت. سخنان اين دو نفر تأثير فراوانى در
روحيّه خوارج گذاشت و آنان را آتشينتر ساخت. جلسه ديگرى نيز در منزل «ذُفَرِبنِ
حُصَيْن طائى» برگزار شد. وى پس از ايراد خطابهاى مشروح، گفت:
«من به
قدرى در اين عقيده استوارم كه حتى اگر يك نفر هم مرا همراهى ن كند به تنهايى قيام
مىكنم. اى برادران! چهرهها و پيشانيهايشان را با شمشير بزنيد تا خداى رحمان
اطاعت شود.» [2]
سپس
پيشنهاد كرد نامهاى به خوارج اهل بصره نوشته شود تا هر چه زودتر در «نَهْرِوان»
به آنان بپيوندند. بصريها، پاسخ مثبت دادند و به گروه كوفه پيوستند. [3]
خوارج
مبارزات خود را خارج از كوفه، به صورت گردنهگيرى و راهزنى آغاز كردند.
امنيّت
راهها را سلب كردند و غارتگرى و آشوب را پيشه خود ساختند و به ترور طرفداران
اميرمؤمنان عليه السلام پرداختند.
زمانى،
در ميان راه به دو نفر برخوردند. يكى از آنان را كه مسلمان بود به جرم طرفدارى از
حضرت امير عليه السلام كشتند، و فرد ديگرى را كه مسيحى بود رها كردند. [4]
عَبْدُاللَّهِ
بنِ خُبّابْ، مرد سرشناس و كارگزار اميرمؤمنان عليه السلام به همراه همسرش با
خوارج مواجه شد. به محض ديدن وى گفتند: «قرآنى كه بر گردنت آويز است دستور قتل تو
را صادر كرده است». پيش از قتل، از وى خواستند حديثى از پدرش نقل كند. گفت:
«پدرم
مىگفت: از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: ديرى نمىپايد كه پس
از