نام کتاب : تاريخ اسلام در عصر امامت على نویسنده : پژوهشکده سپاه پاسداران جلد : 1 صفحه : 78
اميرمؤمنان
عليه السلام با مشاهده اوضاع، رو به آسمان كرد وگفت: اى خداى دادگر؛ تو گواه باش.
سپس به ياران خود فرمود: صبر كنيد تا حجّت بر دشمن تمام شود. جنازه ديگرى آوردند.
امام عليه السلام همان سخنان را تكرار كرد. تا آنكه عَبْدُاللّهِ بْنِبُدَيْل
صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله جنازه فرزندش را مقابل امام عليه السلام گذارد
و عرض كرد: اى اميرمؤمنان! تا كى صبر كنيم، و دشمن همچنان جوانان ما را بكشد؟ [1]
اميرمؤمنان
عليه السلام در مّدت سه روز، تمام سعى خود را براى جلوگيرى از جنگ و خونريزى به
كار برد ولى متأسفانه نتيجهاى نگرفت و خود را در مقابل عمل انجام شدهاى يافت. از
اين رو، زره رسول خدا صلى الله عليه و آله را بر تن كرد، عِمامه بر سر نهاد،
ذوالفقار، به كمر بست و بر استر رسول خدا صلى الله عليه و آله سوار شد. و پرچم را
به دست محمدبن حنفيّه داد [2] و از سپاهيان خودكه تعدادشان بيست هزار نفر مىشد،
سان ديد. طلحه و زبير از لشكريانشان كه بالغ بر سى هزار تن مىشدند سان ديدند و
دو لشكر آماده نبرد شدند.
دستورالعمل به سربازان
اميرمؤمنان
عليه السلام پيش از يورش بر دشمن نكاتى رابه سربازان خود گوشزد كرد و فرمود:
«پس از
شكست دشمن، مجروحانى كه توان مبارزه ندارند و همچنين اسيران را نكشيد، فراريان را
تعقيب نكنيد و عورتى را برهنه نكنيد و كشتگان را «مُثْلَه» ننماييد، پرده درى
نكنيد و به اموالشان نزديك نشويد، مگر آنچه را كه در ميدان نبرد، همچون سلاح، اسب،
و يا غلام و كنيز، به چنگ آوريد» [3]
آخرين تلاش براى متفرّق كردن دشمن
دو سپاه
در برابر هم صف آرايى كردند. اميرمؤمنان عليه السلام پيش از شروع جنگ موفّق شد با
روبه رو شدن با «زبير» و گفتن چند جمله، تأثيرى عميق در افكار او بجاى بگذارد و از
اين طريق تشكل سران را از هم بپاشد. امام عليه السلام ضمن سخنان خود با «زبير»
حديثى از رسول
[1] - الجمل،
ص182، تاريخ يعقوبى، ج2، ص182 و شرح
ابن ابىالحديد، ج9، ص111. در تاريخ يعقوبى و شرح ابن ابىالحديد،
مقتول، برادر عبداللّٰه ذكر شده است