responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 144

پس از زيارت رسول خدا (ص) با آن حضرت وعده گذاشتيم تا در شب دوازدهم در عَقَبَه منى به حضورش شرفياب شويم.

رسول خدا (ص) به ما دستور داد تا خفته‌اى را بيدار نكنيم و منتظر غايبى نباشيم. چون شب موعود فرا رسيد، پس از آنكه يك سوّم شب گذشته بود با كمال احتياط و پنهان از چشم قريش به صورت يك نفرى و دو نفرى رو به «عقبه» نهاديم تا آنكه 73 مرد و دو زن در درّه كنار گردنه گرد آمديم و به انتظار رسول خدا نشستيم. پيامبر (ص) همراه عمويش «عبّاس» رسيدند.

«عبّاس» آغاز به سخن كرد و گفت: «اى گروه خزرج! محمّد (ص) در ميان ما داراى منزلتى است كه مى‌دانيد. ما همگى كمر به حمايت و دفاع او بسته‌ايم و او در ميان مردم شما را برگيزده است، نيك بنگريد، اگر چنان مى‌بينيد كه وفادار به وى خواهيد ماند و در برابر دشمنان، حمايتش خواهيد كرد، كارى را كه در پيش گرفته‌ايد دنبال كنيد. و اگر مى‌بيند كه پس از بردن وى به شهر خويش، دست از ياريش بر مى‌داريد و تسليم دشمنش مى‌كنيد، از هم اكنون او را واگذاريد. چه او در ميان خويشان و در شهر خويش، عزيز و مورد حمايت است.»

«كعب» گويد:

گفتيم: آنچه گفتى شنيديم، اكنون تو سخن بگو اى رسول خدا (ص)! و هر پيمانى كه براى خود و پروردگارت مى‌خواهى از ما بگير.

رسول خدا (ص) آغاز به سخن كرد و آياتى از قرآن را خواند و تمايل حاضران را به اسلام بيشتر نمود؛ سپس فرمود: «با شما بيعت مى‌كنم بر اينكه از من دفاع كنيد همچنانكه از خانواده و فرزندانتان دفاع مى‌كنيد.»

«بَراء بن مَعْرُور» در حالى كه دست رسول خدا (ص) را گرفته بود گفت:

«آرى، سوگند به آن خدايى كه تو را به حقّ مبعوث كرده از تو دفاع ‌

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 144
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست