نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 167
در هيچيك از جنگهاى خونينى كه بنى دو تيره بومى مدينه:
«اوْس» و «خزرج» اتّفاق افتاده بود، شركت نداشت؛ از اين رو، در نظر مردم مدينه چهرهاى
مورد احترام و صلح دوست داشت.
مردم مدينه پيش از آشنا شدن با رسول خدا (ص) تصميم گرفته
بودند او را به عنوان فرمانرواى خود برگزينند؛ ولى با روابطى كه دو تيره ياد شده بويژه
خزرجيان با رسول خدا (ص) پيدا كرند، اين تصميم خود به خود از ميان رفت. آنان ديگر مظهر
وحدت و صلح دوستى را يافته بودند.
اين امر سبب شد «پسر ابَىّ» كينه رسول خدا (ص) را در دل
بگيرد و آتش حسد در درونش شعلهور گردد.
استقبال پرشكوه و بىنظير مردم مدينه از پيامبر (ص) بر
آتش كينه و حسدش افزود. به گونهاى كه نتوانست طاقت بياورد، هنگام ورود پيامبر (ص)
به مدينه آن حضرت چون به در خانه «عبداللَّه بن ابَىّ» رسيد توقّف كرد. «عبداللَّه»
كه تصوّر كرده بود رسول خدا (ص) مىخواهد بر او وارد شود در حالى كه به خاطر فزونى
گرد و غبار ناشى از استقبال رسول خدا (ص) آستين خود را جلوى بينىاش گرفته بود خطاب
به پيامبر (ص) گفت:
«فلانى! برو پيش كسانى كه تو را مغرور ساخته و فريبت
دادهاند و بدينجا آوردهاند و بر آنان فرود بيا و ما را در شهر خودمان فريب مده.»
«سعد بن عُباده» از بيم آنكه مبادا رسول خدا (ص) سخنش
را به دل بگيرد به آن حضرت عرض كرد:
«اى رسول خدا! از سخنان اين مرد ناراحت نشويد (او از
روى دشمنى و حسد چنين مىگويد؛ زيرا) ما جمع شده بوديم تا او را فرامانرواى خود كنيم،
ايك كه مىبيند با آمدن شما اين منصب از او گرفته شده است، اين سخنان را مىگويد.»
[1]