نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 286
از يك سو سران احزاب كه شبهاى سرد و بيابان بى آذوقه يَثْرِب
طاقتشان را سر آورده بود، نمايندگانى سوى بَنى قُرَيْظَه فرستادند و به آنان گفتند:
«ما مانند شما در خانه خويش نيستيم، چهارپايان ما بعلت
كمبود علوفه تلف مىشوند. پس در كار جنگ شتاب به خرج دهيد و سريعاً با ما اعلام همكارى
كنيد تا در يك عمليات هماهنگ بر مدينه بتازيم و از اين جنگ آسوده شويم.»
يهوديان پاسخ دادند كه «اولًا امروز شنبه است و ما در
چنين روزى دست بكارى نمىزنيم. ثانياً ما همراه شما نمىجنگيم مگر اينكه از اشراف خود
كسانى را به ما تسليم كنيد تا ما با خيال آسوده با محمد بجنگيم. زيرا بيم آن داريم
كه اگر جنگ شما را به ستوه آورد، با او از در سازش در آييد و ما را بى دفاع رها كنيد
كه در اين صورت ما به تنهائى تاب نبرد با او را نداريم و سيه روز مىشويم.»
وقتى فرستادگان قُرَيْش و غَطَفان بازگشتند و نتيجه مذاكرات
را اعلام كردند، گفتند:
«به خدا قسم نُعَيْمِ بْنِ مَسْعُود راست مىگفت.» لذا
مجدداً پيام فرستادند كه «ما حتى يك مرد را هم به شما تسليم نمىكنيم. اگر شما براستى
اهل نبرديد، بياييد در نبرد با محمد ما را يارى كنيد.»
بَنى قُرَيْظَه نيز با شنيدن اين پيام نسبت به آنان شك
كردند و گفتند: «نُعَيْم راست مىگفت. اينان مىخواهند ما را با محمّد گلاويز كنند
و خود اگر فرصتى يافتند، از آن استفاده برند و گرنه ما را بى دفاع رها كنند و به ديار
خويش باز گردند كه در آن صورت ما قدرت مقابله با محمّد را نداريم.» يهود بَنى قُرَيْظَه،
مجدداً به سران قُرَيْش و غَطَفان پيام دادند كه تا به ما گروگان ندهيد، همراه شما
با محمّد نمىجنگيم.
تفرقه به ميان دشمن راه يافت. دلها پر از ترس و رعب و
سوءظن نسبت به يكديگر و ترديد نسبت به ادامه جنگ شده بود و خداوند به اين ترتيب آنان
را از يارى يكديگر باز داشت. در آن شب سرد زمستانى امدادهاى الهى شامل سپاه توحيد گرديد
و به اذن خداوند، تندبادها وزيدن گرفت و خيمههاى دشمن را از جا كند. آتشها را خاموش
كرد و ديگها را وارونه ساخت و گرد و غبار شديد، فضا را تيره
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 286