نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 349
مقاومت كند. براستى عباس، سلطنت برادر زاده ات خيلى گرفته
است.»
عباس، چهره درهم كشيد و گفت: «اين سلطنت نيست. بلكه نبوت
و رسالتى از طرف خداوند است.» [1]
عباس به پيامبر (ص) گفت: «يا رسول اللَّه! ابوسفيان مردى
است كه رياست را دوست دارد. هم اكنون به او مقامى عطا فرما.
رسول خدا (ص) فرمود: «ابوسفيان مىتواند به مردم اطمينان
دهد كه هر كس به او پناهنده شود، در امان است. يا هر كس سلاح را بر زمين گذارده به
خانهاش رود و درب را ببندد يا به مسجد الحرام پناهنده شود، از تعرض سپاه اسلام مصون
خواهد بود.» [2]
جنگ روانى در مكه
ابوسفيان كاملًا خود را باخته بود و از نيروى رزمى سپاه
اسلام در هراس بود. رسول خدا (ص) مصلحت ديد تا او را رها سازد كه به ميان قريش رفته
روحيه آنان را متزلزل سازد. همان هدفى كه پيامبر (ص) آن را دنبال مىكرد.
ابوسفيان از عهده اين مأموريت به خوبى بر آمد. او با راه
انداختن جنگ روانى در مكه، نقش مهمى در هراساندن قريشيان و تسليم بدون خونريزى آنان
ايفا كرد. [3]
تاكتيك محاصره شهر
رسول خدا (ص) سپاهش را به چهار دسته تقسيم كرد و هر كدام
را از جهتى به داخل شهر روانه ساخت. به فرماندهان دستور داد جز با كسى كه با شما بجنگد،
نجنگيد و تنها چند تن از مفسدان را كه سزاى خيانتهاى زيادشان جز اعدام چيزى نبود، استثنا