نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 378
بازگشت منافقان
عَبدُاللَّه بْنِ ابَىّ، رهبر منافقان، با عدّهاى از
هوادارانش در ناحيه «ذُباب» پائينتر از اردوگاه سپاه اسلام كه در «ثَنِيَةُ الوِداع»
بود، اردو زد و از همانجا به مدينه بازگشت و گفت:
«محمد (ص) با اين سختى و گرمى و دورى راه به جنگ با روميان
مىرود. او گمان مىكند كه جنگ با روميان بازيچه است. به خدا سوگند مىبينم كه فردا
يارانش اسير و دستگير مىشوند.» [1]
منافقان مىخواستند در آستانه حركت سپاه اسلام با جنگ
روانى، روحيه رزمندگان اسلام را تضعيف كنند. هر چند تاكتيك آنها مؤثر واقع نشد.
ترور شخصيت
على عليه السلام، افتخار شركت در تمامى نبردها در ركاب
رسول خدا را داشت. ولى در اين جنگ، به فرمان پيامبر (ص) جهت اداره شهر در مدينه ماند.
رسول خدا (ص) از توطئههاى منافقين آگاه بود. چه بسا آنان با كمك اعرابِ بر شرك باقيمانده
مدينه كه از نيروهاى مجاهد خالى شده بود، بتازند و حوادث ناگوارى رخ دهد. تنها فردى
كه مىتوانست در آن جوّ سياسى آشفته، مركزيت اسلام را در قبال توطئهها اداره كند،
على عليه السلام بود.
رسول خدا (ص) على عليه السّلام را به جاى خود منصوب كرد
تا با خاطرى آسوده راهى جهاد شود.
منافقين كه على عليه السّلام را مانع حركتهاى خويش مىديدند
براى اينكه او را از ميدان به در كنند، شروع به جوّ سازى و شايعه پراكنى و در واقع
«ترور شخصيت» او كردند. شايع كردند كه «رسول خدا (ص) از على افسرده خاطر گشته و به
او بى اعتنا بوده كه او را خود نبرده است.» اين سخنان به گوش اميرالمؤمنين عليه السّلام
رسيد.