responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 412

رسول خدا (ص) در بستر بيمارى دريافت كه براى جلوگيرى از حركت سپاه از اردوگاه چه مى‌كنند. از بستر برخاست و تب دار و غم آلود، به مسجد آمد. پس از حمد خداوند، فرمود: اى مردم! من از تأخير حركت سپاه بشدت ناراحتم. گويا از فرماندهى اسامَه بر گروهى از شما گران آمده است و زبان به انتقاد گشوده‌ايد. شما قبلًا از فرماندهى پدرش زَيْد نيز انتقاد مى‌كرديد. بخدا سوگند! هم پدر او شايسته فرماندهى بود و هم خود او.

پيامبر (ص) به خانه بازگشت و هر يك از صحابه كه بديدن او مى‌شتافت، به او سفارش مى‌فرمود: «سپاه اسامَه را حركت دهيد.» [1]

اما توطئه‌ها بالاتر از اين بود. تا اينكه حضرت فرمود: «خدا لعنت كند كسى را كه از سپاه اسامَه تخلّف كند.» [2]

بر مزار اهل بقيع‌

رسول خدا (ص) در حالى كه بشدت بيمار بود، به على عليه السّلام تكيه كرد [3] و به سوى قبرستان بقيع رفت. اصحاب به دنبالش روان شدند. وقتى به قبرستان بقيع رسيد، فرمود: مأمورم كه از خداوند براى اهل بقيع، طلب مغفرت كنم. سپس فرمود:

«سلام بر شما اى كسانى كه زير خاك آرميده‌ايد! خوش بياراميد كه روزگار شما آسوده‌تر از روزگار اين مردم است. فتنه‌ها همچون پاره‌هاى شب تيره پيش آمده‌اند. آنگاه فرمود:

على جان! جبرئيل هر سال قرآن را يك بار بر من عرضه مى‌داشت و امسال دوبار آنرا بر من عرضه داشت. زيرا اجلم فرا رسيده است.» [4]

نامه نانوشته‌

آخرين روزهاى زندگى رسول خدا (ص) بود. وقتى حضرت چشم گشود و به


[1] . طبقات ابن سعد، ج 2، ص 190-191

[2] . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 2، ص 21، منهى الآمال، ص 128 - انيس المومنين، نسخه خطى، ص 3

[3] . ابن سعد مى‌نويسد با اَبُومُويَهْبَة رفت - طبقات، ص 204

[4] . ارشاد، ص 97

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 412
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست