نام «عبد مناف»، «مُغيرَه» و كنيهاش، «ابوعبد شمس» بود
و چون بسيار زيبا بود او را «قمر البطحاء» مىگفتند. [3] از وى پنج پسر بر جاى ماند:
هاشم، عبد شمس، مطّلب، تَوْفَلْ و ابوعمرو. [4]
هاشم، جدّ دوم رسول خدا (ص) و سرسلسله «بنى هاشم» است.
وى از چهرههاى سرشناس قريش بود و در مردمدارى، مهمان نوازى و دستگيرى از مستمندان،
نظير داشت. چون موسم حج فرا مىرسيد در ميان قريش بپا مىخاست و همچون جدّ اعلاى خود
«قُصىّ» مىگفت:
«اى گروه قريش! شما پناهندگان (خانه) خدا و اهل بيت الحرام
او هستيد. در اين ايّام، زائران (خانه) خدا نزد شما مىآيند تا حرمت خانه او را بزرگ
دارند.
آنان مهمان خدايند و سزاوارترين مهمان براى احترام مهمان
خداست ... پس مهمانان و زائران (خانه) او را گرامى بداريد ...»»
خود او در اين كار پيشقدم مىشد؛ از روز هفته ذىحجّة
براى حاجيان غذا آماده مىكرد و اين كار، در منى، عرفات و مكّه ادامه داشت تا زمانى
كه حجّاج مكّه را ترك مىكردند. وى، علاوه بر اطعام، حوضچههايى از پوست را در نقاط
مختلف پر از آب زمزم مىكرد و در اختيار مهمانان خدا قرار مىداد. [6]
يك سال، مردم مكّه گرفتار قحطى و خشكسالى شدند و نتوانستند
از حاجيان پذيرايى كنند. هاشم شتران خود را فروخت و با پول آنها غذيى تهيّه كرد و تمامى
آن
[1] . حُبْشِىّ، نام كوهى در پايين مكّه است و چون قبايل
ياد شده در اين كوه اجتماع كرده و سوگند خوردند كه پيوسته در برابر دشمن متّحد باشندف
مادامى كه شب، آرام و روز، روشن و كوه حُبْشِىّ برجا باشد؛ از اين جهت به آنان اَحابيش
گفتهاند (ر. ك. القاموس الحيط ماده حَبَش)