نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 52
در پى اين كشتار بىرحمانه، يكى از مسيحيان كه جان سالم
بدر برده بود به دربار امپراطور روم رفت و پس از نقل ماجرا از وى دادخواهى كرد.
روم از يمن فاصله زيادى داشت؛ از اينرو، «قيصر» به «نجاشى»
پادشاه «حبشه» نوشت و او را كه بر آيين مسيح بود به جنگ با «ذُونوُاس» مأمور ساخت.
نجاشى، سردارى به نام «أَرْياط» را هفتاد هزار سپاهى به
جنگ «ذونواس» فرستاد.
«أرْياط» پيروز شد و بر «يمن» تسلط يافت. پس از چندى
«ابْرَهَه» يكى از سرداران سپاه اعزامى، «أرْياط» را كشت و حكومت را به دست گرفت.
«ابْرَهَه» مسيحى متعصّبى بود كه در جهت سياست روم و
حبشه حركت مىكرد. وى براى جذب بيشتر اعراب به آيين مسيحيت، كليساى زيبا و با شكوهى
به نام «قُلَّيْس» در صنعاء بنا كرد و در نامهاى به نجاشى نوشت: هدف من از بناى اين
كليسا اينست كه عرب را وادار كنم از اين پس به جاى كعبه براى زيارت و حج بدينجا روى
آورند.
اعراب هنگامى كه از هدف او آگاه گشتند خشمگين شدند و حتّى
يكى از آنان به كليسا رفته و آن را آلوده كرد.
بىتوجّهى مردم به «مَعْبَد» ابْرَهه و اهانت يكى از عربها
به آن، خشم زمامدار مسيحى را برانگيخت و سوگند ياد كرد كه «كعبه» را ويران كند.
در پى اين تصميم، سپاهى عظيم و مجهّز به پيلان، گردآورد
و راهى مكّه شد. [1]
ابرهه در جريان اين لشكركشى اگر به پيروزى دست مىيافت،
مىتوانست پس از زيرنفوذ درآوردن حجاز به شمال عربستان رفته و قلمرو حكومت خود را به
روم پيوند دهد. و اين، پيروزى مهمّى براى روم به شمار مىرفت؛ زيرا در اين صورت پايگاه
خوبى براى حمله به ايران در اختيار اين ابرقدرت قرار مىگرفت.
سپاه «ابْرَهَه» در نزديكى مكّه در محلّى به نام «مُغَمِّسْ»
فرود آمد. وى يكى از سرداران خود به نام «حُناطَه» را به مكّه فرستاد تا پيام وى را
به پيشواى قريش برساند و به او بگويد: «ما براى جنگيدن با شما نيامدهايم. هدف ما ويران
كردن اين خانه است. در