نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 59
هنگامى كه رسول خدا (ص) به سنّ پنج سالگى رسيد، حَليمه
او را به «مكّه» برگردانيد و تحويل مادش «آمنه» و جدّش «عبدالمطّلب» داد. [1] از آن
پس، حضرت محمّد (ص) نزد مادرش بود و انس زيادى به پدربزرگش «عبدالمطّلب» داشت.
به سوى يثرب
از روزى كه «آمنه» شوهر ارجمند خود را از داست داده بود
دنبال فرصتى مىگشت تا به «يثرب» رود و آرامگاه او را زيارت كند و نيز برادران و خويشانش
را كه در اين شهر زندگى مىكردند ببيند و فرزندش را با دائيهايش آشنا سازد. [2] از
اين رو، پس از بازگشت حضرت محمّد به مكّه، نزد عبدالمطّلب رفت و براى اين سفر از او
اجازه خواست.
«عبدالمطّلب» موافقت كرد.
«آمِنَه» حضرت محمّد (ص) را برداشت و همراه «امّ ايْمَن»
به «يثرب» رفتند، آنان يك ماه در «يثرب» و در ميان قبيله «بَنى عَدِىّ بْنِ نَجّار»
ماندند، سپس رهسپار مكّه شدند. [3]
درگذشت آمنه
هنوز قلب لطيف كودك شش ساله «عبداللَّه» در درياى غم و
اندوه مرگ پدر شناور بود كه ناگهان حادثه جانگداز ديگرى پيش آمد و بر افسردگى آن كودك
معصوم افزود.
هنگام بازگشت كاروان سه نفره به «مكّه» حضرت «آمنه» در
محلّى به نام «ابْواء» بيمار و بسترى گرديد.
«ام ايمن» از «آمِنَه» پرستارى مىكرد؛ امّا هر لحظه
حال «آمنه» بدتر مىشد. و سرانجام، چشم از جهان فرو بست و در همانجا به خاك سپرده شد.
غم مرگِ مادر
[1] . السيرة الحلبيّة، ج 1، ص 93 به نقل از ابن عبّاس
[2] . يعنى دائيهاى جدّش عبدالمطّلب. چون مادر عبدالمطّلب
از طايفۀ «بنى عدىّ بن نجّار» بود. «ر. ك. السيرة الحلبيّة، ج 1، ص 105.»
[3] . ر. ك. السيرة الحلبيّه، ج 1، ص 105 و الطّبقات الكبرى،
ج 1، ص 116
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 59