responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 80

تنها كسى كه در اين تماشاگه راز با او بود، اميرمؤمنان، على عليه السّلام بود، او از اين خاطرات شيرين چنين ياد مى‌كند:

«رسول خدا (ص) هر سال در كوه «حِرا» اقامت مى‌گزيد و جز من كسى او را نمى‌ديد.» [1]

و سرانجام، هنگامى كه به چهل سالگى رسيد، خداوند دل او را روشن‌ترين و پاكترين دلها يافت و امين وحى، «جبرئيل» را نازل فرمود و او اين آيات را بر حضرت محمّد صلى اللَّه عليه وآله خواند:

(بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ.) [2]

بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد. انسان را از خون بسته‌اى خلق كرد. بخوان! در حالى كه پروردگارت از همه كريمتر است. پروردگارى كه به وسيله قلم تعليم داد و به انسان آنچه نمى‌دانست آموخت.

امين وحى، رسالت خود را به انجام راسنيد و از ديد آن حضرت غايب شد. رسول خدا (ص) نيز از غار بيرون آمد و به سوى خانه روان شد. از كنار هر چيزى كه مى‌گذشت، در برابر عظمتش سر فرود آورده و با بيان فصيح مى‌گفتند: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا نَبِىَّ اللَّهِ.»

هنگامى كه وارد خانه شد نورى در خانه پرتو افكند. خديجه در شگفت شد و پرسيد:

اين چه نورى است؟! پيامبر (ص) فرمود: نور نوبّت است؛ بگو: «لا الهَ الَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ.» خديجه گفت: ديرزمانى است كه تو را بدين عنوان شناخته‌ام، سپس اسلام آورد. [3]


[1] . وَلَقَدْ كٰانَ يُجٰاوِرُ فىٖ كُلِّ سَنَةٍ بِحَراءِ فَأَراهُ وَلاٰ يَراهُ غَيْرى (نهج البلاغه، خطبه 192، صبحى صالح، ص 300)

[2] . علق، آيات 1-5

[3] . مناقب، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 46

نام کتاب : تاریخ اسلام دوران پیامبر نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 80
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست