نام کتاب : زندگانی امام باقر نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 36
نسنجيده است. امامان معصوم دراين
ميدان نيز پيشتاز بودند.
مردى نصرانى خطاب به امام باقر
(ع) گفت: تو بَقَر هستى. امام باملايمت وخونسردى فرمود: من باقر هستم.
مرد (كه همچنان بر بى ادبى خود
پافشارى مىكرد) گفت: تو پسر زنى آشپز هستى. امام بار ديگر باملايمت و نرمى جواب
داد: آشپزى حرفهاو بود (واين ننگ نيست).
مرد نصرانى همچنان به گفتار
ناهنجار خودادامه داد و مادر امام را به نسبتى زشت متهم ساخت. امام با ملاطفت جواب
داد: اگر راست مىگويى، خدا او را بيامرزد واگر دروغ مىگويى، خدا تو را بيامرزد.
مرد نصرانى با مشاهده برخورد
كريمانه امام به اشتباه خود پى برد و اسلام آورد. [1]
د- كار و كوشش: محمدبن مُنْكَدر مىگويد: فكر نمىكردم على بن الحسين عليهما
السلام داراى جانشينى باشد كه از نظر فضل و دانش به پايه او برسد، تا اينكه فرزندش
محمدبن على (ع) را ملاقات كردم. خواستم او را موعظه كنم ولى او مرا موعظه كرد:
در روزى كه هوا خيلى گرم بود به
يكى از نقاط خارج از شهر رفتم. محمدبن على را كه تنومند بود، ديدم كه به دوتن از
غلامان خود تكيه داده بود. با خود گفتم: بزرگى از بزرگان قريش در چنين ساعت و
هوايى به طلب دنيا ازخانه خارج شده است! بايد او را موعظه كنم! نزديك رفتم و سلام
كردم. درحالى كه عرق مىريخت، جواب سلامم را به خوبى داد. گفتم: خدا تورا سلامت
بدارد، مردى از بزرگان قريش (همچون شما) در
[1] - مناقب، ج 4، ص 207. لازم به
توضيح است كه مسيحيان درجامعه اسلامى از اقليتهاى مذهبى بودند كه موظف به پرداخت
جزيه و رعايت حرمت مسلمانان بودند و چنين برخوردى از يك نصرانى با امام باقر حكايت
از كمال مظلوميت آن بزرگوار دارد زيرا بايد از طرف حكومت آن قدر عليه امام سمپاشى
شده باشد كه فردى از اقليتى مذهبى آن حضرت را مطرود حكومت دانسته و جرأت كند به وى
جسارت نمايد. اما برخورد كريمانه امام كه از روح متعالى وسعۀ صدرآن بزرگوار
نشأت گرفته، چنان مؤثر مىافتد كه آنمرد را به اشتباه خود واقف كرده و به راه حق
مىكشاند
نام کتاب : زندگانی امام باقر نویسنده : حیدری، احمد جلد : 1 صفحه : 36