responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگانی امام باقر نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 96

ميدان نبرد گام ننهاده و از تيراندازى چيزى نمى‌داند. به همين جهت مجلسى ترتيب داد و تعدادى ازبزرگان را به تيراندازى واداشت و در حالى كه خود برتخت نشسته و سپاهيان و فرماندهان با لباس جنگى و مسلح در كنار او به صف ايستاده بودند، امام را احضار كرد.

امام و فرزندش وارد شدند. هشام خود را گرم تماشاى تيرانداختن تيراندازان نشان داد و به امام خطاب كرد: اى محمد با بزرگان قومت به سوى آن هدف تيربينداز.

امام به بهانه پيرى عذرخواست ولى هشام دست بردار نبود. او گمان مى‌كرد امام تحت تاثير هيبت مجلس وى قرار گرفته و خود را باخته و نخواهد توانست به خوبى تير بيندازد و در حضور سپاهيان او شكسته خواهد شد. با اصرار هشام امام (ع) كمان به دست گرفت و تير را بر كمان نهاد و در وسط هدف نشاند و با پرتاب بعدى تير دوم را بر وسط چوبه تير اول زد و همچنين تا نه تير كه هر كدام بر ديگرى فرود آمد.

هشام آن چنان مبهوت و حيرت زده شده بود كه بى اختيار فرياد زد:

«اى ابا جعفر تو را تيرانداز ترين عرب وعجم مى‌بينم، چگونه گمان بردى كه پير شده‌اى؟»

هشام تا آن زمان كسى را به كُنيه (كه حاكى از احترام است) صدانزده بود و وقتى متوجه شد كه امام را به كُنيه خوانده، پشيمان شد و سربه زير انداخت و به فكر فرو رفت.

امام كه همچنان در مقابل هشام بر پاى ايستاده بود، خشمگين شد و هشام متوجه خشم امام شد وايشان را به نزد خويش خواند و با آن بزرگوار رو بوسى كرد و آن حضرت را بر تخت نشاند و عرض كرد:

«يا محمد، قريش تازمانى كه همچون شمايى را دارد، بر عرب و عجم آقايى خواهد كرد، خدايار تو باد، چه كسى تو را اين چنين آموزش داده و چه مدت تعليم ديده‌اى؟»

امام فرمود:

«عادت اهل مدينه بر تيراندازى است و من نيز درنوجوانى تيرمى‌انداختم، بعد رها كردم تا اين كه به اصرار شما دوباره دست به اين كار زدم».

هشام ضمن اعتراف به تيراندازى بى نظير امام پرسيد: آيا جعفر هم مثل شما

نام کتاب : زندگانی امام باقر نویسنده : حیدری، احمد    جلد : 1  صفحه : 96
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست