نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 127
حضرت شدند.
به آنان گفته شد: جانشين امام عليه السلام در «صِرْيا»-
سه ميلى مدينه- است.
جمعيت به آنجا رفتند و وارد خانه شدند، ديدند مردم- از
شدّت حزن و اندوه- سر در گريبان فرو بردهاند. آنان نيز در كنار مردم نشستند. در اين
هنگام «عبداللَّه بن موسى» بيرون آمد. مردم گفتند: آيا اين سرپرست و صاحب ماست!؟
فقيهان گفتند: از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام
روايت شده است كه پس از امام حسن و امام حسين عليهما السلام امامت در دو برادر جمع
نمىشود. بنابراين، اين امام ما نيست. اما «عبد اللَّه» در صدر مجلس نشست و مردم نيز
سؤالات خود را شروع كردند.
فردى پرسيد: نظر شما درباره مردى كه ماده الاغى را وطى
كرده چيست؟
عبداللَّه گفت: دستهايش قطع مىشود و حَدّ مىخورد و به
مدّت يك سال نيز به نقطه دورى تبعيد مىگردد.
مرد ديگرى پرسيد: درباره مردى كه همسرش را به عدد ستارگان
آسمان طلاق داده چه مىگويى؟
عبداللَّه جواب داد: زنش از او جدا مىشود به مقتضاى «صدر
حوزاء» و «نسر طائر» و «نسر واقع» (هر كدام ستارهاى هستند و معناى سخنش اين است كه
در اين صورت زنش سه طلاقه خواهد بود).
حاضران از پاسخ گستاخانه «عبداللَّه» تعجّب كردند.
در اين هنگام «ابوجعفر» عليه السلام كه هشت سال داشت وارد
مجلس شد و بر حاضران سلام كرد.
«عبداللَّه برخاست» و امام عليه السلام را در جاى خود
نشانيد.
حضرت جواد عليه السلام خطاب به حاضران فرمود: اينك بپرسيد،
خدا شما را رحمت كند. آن دو مرد پرسشهاى خود را تكرار كردند.
امام عليه السلام در پاسخ پرسش نخست فرمود: به كمتر از
حد تعزير مىشود و بهاى الاغ از او گرفته مىشود و الاغ به بيابان رها مىگردد تا از
بين برود يا درندهاى آن را بخورد.
و در پاسخ پرسش دوم فرمود: آيا مىتوانى قرآن بخوانى؟
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام جواد نویسنده : حسینی شاهرودی، محمد جلد : 1 صفحه : 127