امام
حسين (ع) در طول مسيرخود به كوفه سعى مىكرد به طور مرتّب در جريان اخبار اين شهر
قرار گيرد؛ از اين رو، از هركس كه از آن سوى مىآمد اوضاع و اخبار «كوفه» را
مىپرسيد. پاسخى كه از همه مىشنيد اين بودكه نمىدانيم چه خبر است، جز آنكه همه
راهها را بستهاند و نمىگذارند مابه جايى برويم و از محلّ خود خارج شويم. امام
(ع) اطّلاعات را مىگرفت و پيش مىرفت. [3]
در
«زَرُود» مردى را ديد كه از «كوفه» مىآمد. ايستاد تا اوضاع اين شهر را از او
بپرسد.
مرد تا
چشمش به امام (ع) افتاد راه خود را كج كرد. امام (ع) نيز از وى صرف نظر نمود؛ ولى
دو نفر از «بنىاسد» كه پس از انجام مناسك حج سعى در پيوستن به آن حضرت داشتند با
مرد كوفى ديدار كردند و از اوضاع كوفه پرسيدند. گفت: از كوفه خارج نشدم مگر آنكه
شاهد قتل «مسلم» و «هانى» بودم و ديدم پيكرشان را در خيابانهاى شهر بر زمين
مىكشيدند.
مردان
اسَدى خبر مزبور را شبانگاه، هنگام فرود كاروان درمنزل «ثَعْلَبِيَّه» [4] به امام
(ع) دادند. حسينبنعلى (ع) سخت ناراحت شد و چندبار آيه «انَّالِلَّهِ و انَّا
الَيْهِ راجِعُون» [5]
رابر
زبان جارى كرد و فرمود: «خداوند «مسلم» و «هانى» را رحمت كند.» [6]
[1] - ر. ك. الارشاد، ص 220، مقتل الحسين، ابى مخنف،
ص 71-72 و اللّهوف، ص 32-33
[2] - منطقهاى ريگزار بين ثعلبيّه و خزيمِيَّة در
مسير حجاج از كوفه به مكه «معجم البلدان، ج 3، ص 139.»