نام کتاب : زندگانی امام رضا نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 155
مأمون،
امام رضا (ع) نه تنها نمىتوانست از نارضايتى مردم از دستگاه به نفع خود استفاده
كند، بلكه افكار عمومى عليه خود آن حضرت تحريك شده بذر شك و ترديد نسبت به رهبرى
الهى اهلبيت (ع) در دلهاى آنان كاشته مىشد.
مردم كه
تاكنون معتقد بودند خلافت، حق خاندان پيامبر (ص) است و ديگران غاصباند و اگر آنان
حكومت را به دست گيرند با تمامى مظاهر ظلم و شرك مبارزه خواهند كرد، وقتى چنين
صحنهاى را ببينند ديدگاهشان نسبت به آنان عوض شده، خواهند گفت: اوضاع تغيير نكرده
است و چه بسا اهلبيت (ع) را متهم خواهند كرد كه اينان تا دست خودشان از حكومت
كوتاه است، اين حرفها را مىزنند، ولى هنگامى كه خودشان به قدرت رسيدند، ساكت شده
و حرفى نمىزنند.
اين
انگيزه هم در سخنان مأمون به چشم مىخورد و هم در بيانات امامرضا (ع).
مأمون در
پاسخ به اعتراض عباسيان مىگويد:
سستى در
كار او (امام رضا (ع)) روا نيست ولى ما نياز به آن داشتيم كه اندكاندك از اعتبار
و شأن او بكاهيم و چنان تصويرى از او در اذهان تودههاى مردم ترسيم كنيم كه وى
شايستگى امر خلافت را ندارد؛ سپس چارهاى جوييم كه يكباره او را از ميان برداريم. [1]
و نيز
مىگويد:
ما او را
وليعهد خود ساختيم تا ... علاقمندان و شيفتگانش دريابند كه او را در ادعايى كه
مىكند (زهد و پارسايى) از كم و بيش نصيبى نيست. [2]
على بن
موسى الرضا (ع) در گفتگويى كه با مأمون بر سر مسأله خلافت داشت، فرمود:
من از انگيزه
تو آگاهم. تو مىخواهى مردم بگويند: على بن موسى از دنيا روى نگردانده است؛ بلكه
اين دنياست كه از وى روى گردانده است. مگر نمىبينيد كه چگونه به طمع خلافت،
پيشنهاد ولايتعهدى را پذيرفت. [3]