نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 140
اشك ندامت برگونه جارى كرد.
وقتى امام سجاد به همراه بقيه اسيران وارد كوفه شدند،
چشمان اشكبار كوفيان آنان را استقبال كرد و در برابر تازيانه سخنان سرزنشگرانه امام
سجاد (ع) از سستى و خيانت خود شرم كردند و فرياد بر آوردند:
«اى فرزند رسول خدا، ما همگى گوش به فرمان و مطيع شماييم
و در راه شما از چيزى دريغ نمىكنيم و به غير از شما رغبت نداريم. ما را به هر چه مىخواهى
امر كن كه ما با دشمنان شما در جنگ و با دوستان شما دوستيم و ما انتقام شما و خويش
را از ظالمان به شما و خودتان خواهيم گرفت.» «1»
گرچه بسيارى از آنان دراثر يك احساس عاطفى زود گذر چنين
سخنى بر زبان راندند ولى كسانى هم بودند كه صادقانه اين سخن را گفتند و از همان وقت
فكر قيام براى خونخواهى از قاتلان حسين (ع) در كوفه شكل گفت. آنان متوجه شدند كهخطا
وگناه عظيمى مرتكب شدهاند و لكه ننگى بر دامان خويش نهادهاند كه جز با خونشان پاك
نمىشود. «2»
جلسه مشورت
شيعيان انقلابى حول محور پنج تن از بزرگان شيعه به نامهاى
سليمان بن صُرَد خُزاعى از اصحاب پيامبر و امام على (ع)، مُسيّب بن نَجَبه فَزارى،
عبدالله بن سعد بن نُقَيْل ازْدى، عبدالله بن وال تيمى و رِقاعة بن شدّاد بَجَلى اجتماع
كردند. در جلسه مشورتى بزرگان شيعه در منزل سليمان، مسيّب اولين فردى بود كه سخن گفت
و بعد از اقرار و اعتراف به ظلمى كه از آنها سر زده و اينكه فرزند پيامبر را بعد از
دعوت رها كرده و از يارى او دست كشيدهاند، ادامه داد:
«در پيشگاه پروردگار و هنگام ديدن پيامبرمان چه عذرى
داريم؟ كه فرزند، محبوب و باقيمانده نسل وى ميان ما كشته شد؛ نه به خدا، عذرى نداريد
مگر آن كه قاتل و متوليان ظلم و ستم به او را بكشيد يا در اين راه كشته شويد. شايد
پروردگار ما بدين سبب از ما راضى گردد كه من از عذاب خدا در روز ملاقاتِ حق ايمن نيستم.»
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 140