responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 69

مى‌داد. آن حضرت از همان روزهاى نخست وقوع اين حادثه، چهره اصلى «عاشورا» را ترسيم كرد و در سينه‌ها جا داد؛ به گونه‌اى كه همان گفته‌ها و شنيده‌ها در قرن سوّم در كتابهاى تاريخى عمده ثبت گرديد و خلفاى «بَنى امَيّه»- عَلى‌ رغم تلاشهاى خود- نتوانستند آن را تحريف كنند.

دركاخ ابن زياد

«عُبيدُ اللّه» در كاخ فرماندارى مجلسى ترتيب داد و به عموم اجازه داد كه در اين مجلس شركت كنند. اشراف كوفه و فرماندهان سپاه «يزيد» گرد او را گرفته بودند.

سرمقدّس «حسين بن على (ع)» را آوردند و در مقابل «ابن زياد» بر زمين نهادند. «پسر مرجانه» در حالى كه لبخند پيروزى بر لب داشت، با چوب به دندانهاى امام (ع) نواخت و مغرورانه گفت:

«... اين، به عوض نبرد (بدر)». «1»

سپس دستور داد «اسيران» را وارد «قصر» كردند. «زينب (ع)»- در حالى كه كهنه ترين لباسهاى خود را پوشيده بود و بقيهّ زنان گردش را احاطه كرده بودند- بى‌اعتنا از مقابل «ابن زياد» گذشت و در گوشه‌اى نشست. «ابن زياد» از بى‌اعتنايى او به خشم آمد و با ناراحتى پرسيد: «اين زن كيست؟» كسى پاسخ نداد. سه بار سخن خود را تكرار كرد؛ امّا «زينب (ع)» همچنان بى‌اعتنا بود، تا آنكه يكى از زنان همراه آن حضرت پاسخ داد؛ «اين، زينب، دختر فاطمه (ع)، دختر رسول خداست».

«ابن زياد»- همانگونه كه از عنصر پليدى چون او انتظار مى‌رفت- لب به شماتت و سرزنش دختر على (ع) و همراهانش گشود:

«حمد خداى را كه شما را رسوا كرد و همگى مردان شما را كشت و دروغتان را آشكار ساخت».

«زينب (ع)» در كمال قوّت و قدرت روحى پاسخ داد:

نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 69
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست