نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 70
«سپاس خداى را كه به وسيله پيامبرش «محمّد (ص)» ما را
كرامت بخشيد و از پليديها پاك گردانيد. اين، فاسق است كه رسوا مىشود و بدكار است كه
دروغ مىگويد و اينان غير ما هستند».
«ابن زياد» گفت:
«ديدى خداوند، با برادر و خويشانت چه كرد؟»
«زينب (ع)» فرمود:
«من به جز خوبى، چيزى نديدم، خداوند بر آنان شهادت را
نوشته و مقدّر كرده بود، آنان نيز (پذيرفته و) به سوى آرامگاه خود شتافتند. و به همين
زودى، خداوند، تو و آنان را در دادگاهى گرد آورده، محاكمه خواهد كرد و خواهى ديد كه
پيروزى از آن كيست.»
«عبيد الله» از پاسخ «زينب (ع)» به خشم آمد و تصميم به
قتل او گرفت؛ ولى «عَمْرِوبن حُرَيث» مانع شد. «1»
«ابن زياد» پس از شكست در برخورد با «زينب (ع)» روى سخن
را به يادگار حسين، «امام زين العابدين» عليه السلام برگردانيد تا شايد در گفتگوى با
وى، شكست خود را جبران نمايد. پرسيد:
اين كيست؟»
- «على بن حسين».
- «مگر خدا على بن الحسين را نكشت؟»
امام: «برادرى داشتم به نام «على» كه مردم او را كشتند.»