نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 85
من است پس چرا فرزندش را كشتى و مالش را غارت كردى و خانوادهاش
را به اسارت گرفتى.»
سخنان امام همهمه عجيبى ايجاد كرده بود. امام براى آگاه
كردن بيشتر مردم پيراهن بر تن دريد و فرياد زد:
«به خدا قسم، غير از من در اينجا كسى نيست كه رسول خدا
جدّش باشد؛ پس چرا اين مرد ما را ظالمانه كشت و اهل ما را مثل روميان به اسارت گرفت.»
بعد خطاب به يزيد فرمود:
«اين كارهاى قبيح را انجام مىدهى و باز هم مىگويى محمد
رسول خداست و رو به قبله مىايستى؟!»
يزيد به مؤذن دستور داد اذان را تمام كند و به نماز ايستاد
و جمعيت در حالت ترديد و دو دلى نسبت به او بعضى اقتدا كردند و بعضى اقتدا نكردند.
«1»
خطبه امام ضربه محكمى بر پيكر حكومت اموى بود. آنچه يزيد
و پدرش معاويه بر عليه اهل بيت بافته بودند، با سخنان روشنگرانه امام (ع) پنبه شد.
گروه زيادى از شاميان سخن امام را شنيدند و فهميدند كه آنها خويشاوندان رسول خدا، اهل
قبله، متعهد به اسلام و برترين مسلمانند و هيچ دليل قانع كنندهاى براى كشتن آنها وجود
نداشته است. افكار عمومى شهر به سود امام تغيير كرد. مردمى كه در ابتداى ورود اهل بيت
به تماشاى آنان آمده بودند با مشاهده وضع اسارت آنان شادى كرده بودند، براى پيروزى
يزيد چراغانى كرده بودند و ...، حالا در كنار خرابه اجتماع مىكردند و به اهلبيت تسليت
مىگفتند و در عزادارى آنها شركت مىجستند و ....
اهل بيت به طور رسمى از يزيد اجازه برگزارى مجلس عزا كردند
و يزيد نتوانست مانع شود. هر روز مجلس عزا بر پا مىشد و گروه زيادى از زنان بر اهل
بيت امام حسين وارد مىشدند و گريه و زارى مىكردند. كم كم فكر شورش و انقلاب در ذهن
مردم ايجاد مىشد و يزيد چارهاى جز تغيير رويه و اظهار ندامت و بيزارى از عبيد الله
نام کتاب : زندگی امام سجاد نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 85