نام کتاب : زندگانی امام صادق نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 44
فراخواندهام
و گروه زيادى هم پاسخ مثبت دادهاند. امام فرمود: حكومتى كه تو بدان اشاره مى كنى
براى ما نا شدنى است تا زمانى كه فرزندان عباس، آن را ملعبه و بازيچه خود قرار
دهند.
ابومسلم،
نزد «عبدالله بن حسن» رفت و او را دعوت به قيام كرد. عبدالله پذيرفت. و در اين
زمينه؛ با امام صادق به مشورت پرداخت. امام (ع) در حالى كه كنار سفاح و منصور
نشسته بود، دست مباركش را بر دوش سفاح گذاشت و فرمود: نه به خدا سوگند، ابتدا اين
سلطنت مىكند سپس دست ديگر را بر شانه منصور نهاد و فرمود: فرزندان اين با حكومت
بازى مىكنند، سپس بر خاست و از مجلس بيرون رفت. [1]
2- اخبار
از كشته شدن محمد و ابراهيم، فرزندان عبدالله بن حسن: امام (ع) قتل آنان به دست
منصور را بارها و به مناسبتهاى مختلف گوشزد كرد. روزى خطاب به پدر آنان فرمود:
منصور،
محمد را روى سنگهاى زيتون مى كشد و پس از آن برادرش ابراهيم را در كنار شط به قتل
مى رساند؛ در حالى كه سمهاى اسبش در آب قرار دارد. [2]
3- اخبار
از زمان مرگ يا شهادت افراد: امام (ع) يك سال پيش از آنكه داوود بن على، فرماندار
مدينه شود و معلى بى خُنَيْس را به شهادت برساند، تفصيل جريان به حكومت رسيدن وى و
احضار معلى و به شهادت رساندن او را براى ابو بصير تعريف كرد.»
اسحاق بن
عمار از ياران خاص امام صادق (ع) مى گويد: به امام صادق عرض كردم:
ما
سرمايه هايى داريم كه با آن تجارت مىكنيم و چون پراكنده و در دست اين و آن است
بيم آن دارم كه اگر اتفاقى بيفتد سرمايهمان از دست برود. امام (ع) فرمود: در هر
ماه ربيع (از هر سال) سرمايه خود را گردبياور! و همانگونه كه امام (ع) پيش بينى
كرد. بود، وى در ماه ربيع در گذشت. [4]
پيشواى
ششم (ع) از ابوبصير حال ابوحمزه را پرسيد. گفت: وقتى از نزد او آمدم