responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 175

در بزم خليفه‌

متوكّل كه نقشه‌اش، با شكست مواجه شده بود و بهانه‌اى براى احضار شبانه امام عليه السلام و ترور شخص آن حضرت نداشت، در صدد ترور شخصيّت آن بزرگوار برآمد. وى در حالى كه در صدر مجلس بزم نشسته، مشغول ميگسارى بود، دستور داد امام عليه السلام كنار او بنشيند. امام عليه السلام نشست. متوكّل جام شرابى را كه در دست داشت به حضرت تعارف كرد.

امام عليه السلام امتناع كرد و فرمود:

مرا معذور بدار! سوگند به خدا گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است!

متوكّل، پذيرفت؛ ولى از او خواست تا شعرى بخواند و با خواندن اشعار نغز و غزليّات مسرّت بخش، مجلس او را رونق دهد. امام عليه السلام فرمود: من اهل شعر نسيتم و كمتر اشعار گدشتگان را حفظ دارم. متوكّل گفت: چاره‌اى نيست، بطور حتمى بايد شعر بخوانى.

امام عليه السلام اشعار زير را خواند.

با توُا عَلى‌ قُلَلِ الْاجْبالِ تَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَما اغْنَتْهُمُ الْقُلَلُ‌

وَ اسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزًّ عَنْ مَعاقِلِهِمْ فَاوْدَعُوا حُفَراً، يابِئْسَ ما نَزَلوُا

ناداهُمُ صارِخُ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمُ ايْنَ الْاساوِرُ وَ الْتِّيجانُ وَ الْحلَلُ‌

ايْنَ الْوُجُوهُ الَّتى‌ كانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِها تُضْرِبُ الْاسْتارُ وَ الْكِلَلُ‌

فَاصْفَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حينَ ساءَ لَهُمْ تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ‌

قَدْ طالَ ما اكَلُوا دَهْراً وَ ما شَرِبُوا فَاصْبَحُوا بَعْدَ طُولِ الْاكْلِ قَدْ اكِلُوا

- بر بلنداى كوهسارها شب را به صبح آوردند؛ درحالى كه مردان نيرومند از ايشان نگهبانى مى‌كردند؛ ولى كوههاى بلند هم به آنان كمكى نكرد.

- سرانجام پس از دوران شكوه و عزّت، از جايگاههاى خويش به زير كشيده شده ودر گودالهاى قبر نهاده شدند، ور چه جاى بد و ناپسندى منزل گزيدند!

نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 175
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست