نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 78
دوست خود را از قصّهاش آگاه ساخت و خاك بر سر خويش ريخت
و گفت:
بدا به حال من بخاطر اعتقادى كه تاكنون داشتهام، و سپاس
خداوندى را كه مرا هدايت كرد. و از آن پس معتقد به امامت امام هادى عليه السلام گشت.
[1]
* متوكّل در يك اقدام خصمانه عليه امام على عليه السلام
دستور داد سه حيوان درنده را به محوطه كاخ آوردند. سپس امام عليه السلام را به كاخ
دعوت كرد. هنگامى كه ا مام عليه السلام وارد شد درِ قصر را بست تا درندگان، آن حضرت
را بدرند. امّا برخلاف انتظار، درندگان، گرد امام عليه السلام مىگشتند و با انجام
حركات خاصّى نسبت به آن گرامى اظهار فروتنى و كوچكى مىكردند، و امام عليه السلام با
آستين خود آنها را نوازش مىداد، آنگاه نزد متوكّل رفت و مدتى با او صحبت كرد. دوباره
نزد درندگان بازگشت. آن حيوانات با حضرت همان رفتار پيشين را تكرار كردند، تا امام
عليه السلام از كاخ بيرون رفت. متوكّل پس از رفتن امام جايزه بزرگى براى آن حضرت فرستا.
به متوكّل گفته شد: پسرعموى تو- امام هادى عليه السلام-
با درندگان چنان رفتار كرد كه ديدى.
تو نيز با آنها همين كار را بكن كه پسرعمويت كرد. متوكّل
گفت: شما مىخواهيد من كشته شوم. سپس به آنان دستور د اد اين راز را فاش نكنند. [2]
خلاصه
امام هادى عليه السلام در ذيحجّه سال 220 هجرى در سنّ
نزديك به هشت سالگى به امامت رسيد و امامتش مدّت 33 سال بطول انجاميد؛ سيزده سال در
مدينه و بيست سال در سامرّا.
امامت پيشواى دهم عليه السلام از سوى همه كسانى كه معتقد
به امامت امام جواد عليه السلام بودند- جز تعداد اندكى كه براى مدّتى قائل به امامت
«موسى مبرقع» شدند- مورد پذيرش قرار گرفت.