responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 95

قُلْ لِلْخَليفَةِ يَا ابْنَ عَمِّ مُحَمَّدٍ اشْكِلْ وَزيرَكَ، انَّهُ رَكَّالُ‌

اشْكِلْهُ عَنْ رَكْلِ الرِّجالِ فَانْ تُرِدْ مالًا فَعِنْدَ وَزيرِكَ الْامْوالُ [1]

- به خليفه بگو اى پسر عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله! دست و پاى وزيرت را ببند زيرا او زياد لگد مى‌زند!

- دست و پايش را ببند تا اين قدر به مردم لگد نزند و چنانچه طالب مال و ثروت هستى نزد وزيرت بسيار يافت مى‌شود.

مردم بى‌پناهى كه گرفتار چنين افراد ستمگر و شكنجه‌گاههايى بودند يا مى‌بايست تن به خواسته شيطانى ايشان داده، اموال و زندگى خود را در اختيار آن چپاولگران بگذارند و يا در تنور فتنه و آتش جنايات آنان بسوزند.

روند اوضاع سياسى و درگيريهاى پياپى نظامى ميان حكومت داران ترك و جناحها و جريانات ناراضى و مخالف در اين دوره از تاريخ اسلام، آنچنان آثار سويى در جامعه بر جاى گذاشته بود كه همگان احساس خمودگى و نااميدى كرده، آرزوى تغيير وضع موجود را داشتند.

بعضى از شاعران بى‌باك گاهى كه شرايط فراهم مى‌شد احساس درونى توده‌ها و تمايلات جدّى آنان را نسبت به تغيير وضع موجود در اشعار خود منعكس مى‌كردند.

«محمّد بن داوود جرّاح» وضع موجود جامعه خويش را چنين توصيف مى‌كند:

قَدْ ذَهَبَ النّاسُ فَلا ناسُ وَ جاءَ بَعْدَ الطَّمَعِ الْيَأْسُ‌

وَ سادَ امْرَ الْقَوْمِ ادْناهُمُ وَ صارَ تَحْتَ الذَّنَبِ الرَّأْسُ [2]

- مردم، همه از ميان رفته‌اند، و ديگر مردمى نمانده است، و نااميدى، جاى طمع و اميدوارى را گرفته است.

- سرورى مردم را پست‌ترين و فرومايه‌ترين آنان عهده‌دار شده و سرها در زير دمها قرار گرفته‌اند!


[1] - مروج الذّهب، ج 4، ص 48

[2] - الوافى بالوفيات، ج 3، ص 62

نام کتاب : تاریخ زندگانی امام هادی نویسنده : رفیعی، علی    جلد : 1  صفحه : 95
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست