نام کتاب : زندگی ائمه نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 233
بسيار اتفاق مىافتاد كه مأمون براى فرونشاندن صداى ناراضيان
به امام رضا عليه السلام متوسل مىشد. [1]
ه- مشروعيّت بخشيدن به حكومت خويش. حكومت عباسيان چون
حكومت امويان از نظر مسلمانان فاقد مشروعيّت بود. مأمون كوشيد وجهه منفى و منفور خلافت
را تغيير دهد. مناسبترين راه براى تحقق اين هدف، جذب فرزند پيامبر صلى الله عليه و
آله و پيشواى شيعيان- كه مظهر حق و شريعت بشمار مىرفت- به دربار خود و واگذارى سِمَت
ولايتعهدى به وى بود، تا با اين كار، مدعاى علويان- مبنى بر غاصبانه بودن حكومت خويش-
را در عمل تخطئه نمايد. [2]
احضار امام رضا عليه السلام به ايران
انگيزههاى ياد شده مأمون را بر آن داشت تا بدون درنگ
تصميم خود را عملى سازد؛ از اين رو، رجاء بن ابى ضحّاك- يكى از فرماندهان و كارگزاران
خود- را براى آوردن امام عليه السلام به مرو، به مدينه فرستاد و به وى سفارش كرد كه
حضرت را از راه بصره، اهواز و فارس عبور دهد نه كوفه و قم. [3]
امام رضا عليه السلام كه تا آن زمان به تمامى دعوتنامههاى
مأمون پاسخ رد داده بود با آمدن پيك مخصوص خليفه و اصرار وى بر حركت آن گرامى به سوى
مرو، چارهاى جز حركت نيافت؛ ليكن پيش از ترك مدينه كنار قبر مطهّر رسول اللّه صلى
الله عليه و آله رفت و با آن حضرت وداع كرد و فرزندش حضرت جواد عليه السلام را به جدّ
بزرگوارش سپرد؛ آنگاه همه وكلا و نمايندگان و نيز ياران خود را گرد آورد و ضمن معرفى
حضرت جواد عليه السلام به عنوان جانشين خويش به آنان و توصيه به اطاعتپذيرى از وى،
با آنان وداع كرد و در
[1] - براى نمونه رجوع كنيد به تاريخ طبرى، ج
8 ص 565؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج 2، ص
174
[2]
- مأمون در سخنى به اين انگيزه اشاره كرده است: «ما او را وليعهد خود كرديم تا
دعايش براى ما باشد و به حكومت و خلافت ما اعتراف كند و... بداند كه امر خلافت از
آن ما است نه او» (عيون اخبارالرضا عليه السلام ، ج 2، ص
181)