قلمرو جغرافيايى دولت، براى شكلگيرى آن از اهميت برخوردار
است، تا آنجا كه عدّهاى نظام دولت نوين را با عنوان «دولتهاى سرزمينى داراى حاكميت»
يا «دولتهاى داراى حاكميت سرزمينى» ياد كردهاند. [2] بعلاوه، اين مهم تا بدانجاست
كه حفظ تماميت ارضى، جزو اهداف حياتى و منافع ملى به شمار مىآيد. [3] با چنين وصفى،
مىتوان اذعان كرد كه سرزمين نيز همانند جمعيت، از اجزاى غير قابل تفكيك دولت است.
سرزمين، بخش مشخصى از كره خاكى است كه حوزه صلاحيت اعمال
قدرت دولت محسوب مىشود؛ بدين معنا كه سياستهاى داخلى هر دولت، تنها در چارچوب مرزهاى
آن دولت مىتواند به اجرا درآيد. اين جنبه از سرزمين به منزله ميدان صلاحيت حقوقى دولت
است كه حاكميت در درون آن به جريان مىافتد. جنبه سياسى قلمرو دولت به حفظ استقلال
و تماميت ارضى آن مربوط مىشود و دولتها حسّاسيت فوقالعادهاى در مورد آن نشان مىدهند.
همچنين، سرزمين مىتواند عامل قدرت ملى واقع شود و يك موقعيت استراتژيك براى صاحب خود
پديد آورد. [4] اين وجوه سرزمين، موجب مىگردد كه مباحث متعدد زير مورد بررسى قرار
گيرد.
ابعاد جغرافيايى و سياست: تجزيه و تحليل مسائل جغرافيايى
و سياستگذارى يك دولت در «جغرافياى سياسى» [5] انجام مىپذيرد. تعريف جغرافياى سياسى
به صورت بررسى كنش متقابل منطقه جغرافيايى و فرآيند سياسى تحليل فضايى پديدههاى سياسى
و يا شناسايى تظاهرات فضايى فرآيند سياسى [6] تا حدودى خود بيانگر اين ارتباط است.
روابط متقابل انسان و محيط و بالمآل سياست و جغرافيا در اين رشته علمى مورد بررسى قرار
مىگيرد. مهمترين جنبههاى جغرافيايى دولت كه در جغرافياى