قدرت از مباحث محورى علم سياست و روابط بينالملل مىباشد.
انديشه و تأمّل درباره قدرت، در بيشتر متون و آثار سياسى يافت مىشود و علت اساسى اين
امر، اهميت عينى و خارجى قدرت است. قدرت، در عرصه سياست داخلى، پشتوانه اجراى خط مشىها
و برنامههاى دولت قرار مىگيرد و در عرصه سياست خارجى، زمينه تحقق اهداف و منافع ملّى
را فراهم مىكند. اين نقش با اهمّيّت قدرت، موجب شده تا انديشمندان علم سياست و روابط
بينالملل در مورد آن به تجزيه و تحليل بپردازند.
قدرت در سياست بينالملل، تعيين كننده گستره منافع ملّى
است؛ يعنى، حوزه و قلمرو منافع ملى يك دولت با ميزان قدرت او ارتباط مستقيم دارد: دولتهاى
قدرتمند داراى پهنه منافع ملى گسترده و وسيع هستند، تا آنجا كه ممكن است در سراسر جهان،
منافع آنها وجود داشته باشد، در حالى كه حوزه منافع كشورهاى ضعيف، از سرزمينهاى همجوارشان
تجاوز نمىكند. ابرقدرتها با تكيه بر عوامل قدرتآفرين خود، در دورترين نقاط جهان،
داراى منافع بوده و مناطق نفوذ نيز حاصل همين امر است.
تعريف قدرت
به رغم استعمال وسيع مفهوم قدرت توسط عالمان علوم سياسى
و روابط بينالملل، تعريف واحدى از آن به دست داده نشده است. هر يك از متفكران اين
دو رشته، با تأكيد بر جنبه خاصى از قدرت، تعريفهاى متفاوتى از آن ارائه كردهاند.
(1)
.rewop-1
نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 251