نام کتاب : تاریخ و اصول روابط بین الملل نویسنده : جمالی، حسین جلد : 1 صفحه : 252
قدرت در نزد عدهاى به معناى «پديد آوردن آثار مطلوب»
[1]تعريف شده است.
ايجاد آثار مطلوب به اين بستگى دارد كه ما چه چيزى را
«آثار مطلوب» بدانيم و در نيت ما، كدامين رفتارها يا پديدهها، جزو «مطلوب» بشمار مىآيد؟
«ماكس وبر» جامعه شناس سياسى مشهور آلمانى، به گونهاى
ديگر قدرت را تعريف كرده است. مفهوم «سلطه»، يك مفهوم كليدى براى فهم انديشه وبر در
مورد قدرت است. سياست، از ديدگاه وبر، عبارت است از: مجموعه رفتارهاى بشرى كه شامل
اعمال سلطه انسان بر انسان است. [2] سلطه مىتواند شكلهاى متنوعى پيدا كند؛ امّا در
مجموعه اصطلاحات ماكس وبر، سلطه با «قدرت آمرانه فرماندهى» يكسان فرض شده است. به اين
مفهوم، سلطه:
به معنى موقعيتى است كه در آن اراده متجلى (فرمان) فرمانروا
يا فرمانروايان، نفوذ در رفتار شخص يا اشخاص ديگر (فرمانبرداران) دارد و در واقع، چنان
نفوذ مؤثرى است كه رفتار آنان تا درجهاى كه از لحاظ اجتماعى مناسب باشد، به وجهى رخ
مىدهد كه گويى فرمانبرداران، محتواى فرمان را قاعده كلى رفتار خود به خاطر نفس آن
قرار دادهاند. [3]
بطور خلاصه، در حالى كه قدرت در مفهوم كلى به معناى «امكان
تحميل اراده خود بر رفتار افراد ديگر» [4] است، سلطه- به معناى قدرت آمرانه فرماندهى-
اشاره به نفوذى دارد كه صاحب قدرت، خود را محقِّ فرمان دادن مىداند و در مقابل، فرمانبرداران
نيز، اطاعت را از سر تسليم و رضا مىپذيرند. [5]
تعريفى كه «جان كنت گالبرايت» در «كالبد شكافى قدرت» از
اين مفهوم ارائه مىدهد، داراى وضوح بيشترى است. قدرت يعنى توانايى فرد يا گروه در
كسب تسليم و