دوست
ندارم مردم فردا شما را در كنار اين رود در حالى كه در خاك و خون غلتيدهايد
ببينند و شما هيچ دليل روشنى از جانب پروردگار، براى اين كارتان نداشته باشيد!
اى مردم!
مگر من از حكميت منعتان نكردم؟ و مگر نگفتم اين جماعت، اهل مكر و خيانتند، اما شما
با من مخالفت كرديد و به ناچار تن به حكميت دادم؛ در عين حال از حكمين تعهد گرفتم
كه بر طبق قرآن حكم كنند، ولى آنان بر خلاف قرآن حكم كردند؛ بدين سبب ما از آنان و
حكمشان بيزارى جسته و اكنون بر همان تصميم اول خود (جنگ با معاويه) پايدار هستيم.
اى مردم
شما را چه مىشود و نگران چه هستيد؟ چرا جنگ با ما را روا مىداريد؟ آيا از اين
جهت كه مسلمانان دو نفر را براى داورى انتخاب كردند، شما شمشيرهايتان را روى دوش
نهاده و راه مردم را مىبنديد و گردنشان را مىزنيد؟ بدانيد كه اين همان «خسران
مبين» و زيان آشكار است.
به خدا
اگر بر سر اين كار، مرغى را بكشيد، خدا كشتن آن را خوش ندارد؛ چه رسد به انسانى كه
كشتنش نزد خدا حرام است.» [1]
اميرمؤمنان
عليه السلام درصدد بود كه به گونهاى مسالمتآميز غائله را پايان دهد و لشكرى را
كه بايد در جبهه شام با دشمنان اصلى دين و قرآن بجنگند از درگيرى با خوارج باز
دارد، اما خوارج كه شيطان بر آنان چيره شده بود، به سخنان آن حضرت گوش ندادند و
خود را آماده حمله نموده