رساندند
و در عمل به اميرمؤمنان عليه السلام اعلان جنگ دادند. [1]
اين
اقدام آنان بيش از پيش حضرت على عليه السلام و سپاهيان او را متأثر كرد.
عدهاى
از سپاهيان لب به اعتراض گشوده، گفتند: اى على، آيا اين گروه را پشت سر ما رها
مىكنى تا بر ناموس و اموال ما مسلط شوند؟ ما را به طرف اين قوم ببر تا پس از
برطرف كردن آشوب آنان، به سوى شاميان حركت كنيم.
اميرمؤمنان
عليه السلام كه دشمن اصلى را در جاى ديگر مىديد، ناچار براى جلوگيرى از هرج و
مرج، لشكر را روانه نهروان كرد و طى پيامى از خوارج خواست كه قاتلان عبداللَّه و
ديگر مسلمانان را تسليم كنند و فرمود: بدانيد من با شما قصد جنگ ندارم و درصدد جنگ
با معاويه هستم و اميدوارم خدا دلهاى شما را متحوّل كند و از اين وضعيت نجاتتان
دهد.
اما اين
گروه خيرهسر در جواب على عليه السلام گفتند: ما همه قاتلان آنانيم و ريختن خون
شما و آنان براى ما جايز است. [2]
اميرمؤمنان
عليه السلام از اين موضعگيرى خوارج برآشفت و فرمود: «به خدا قسم اگر تمام مردم
روى زمين، خود را شريك قتل «عبداللَّه بن خباب» بدانند و من توانايى قصاص داشته
باشم، همه را قصاص مىكنم.»
آن حضرت
براى آخرين بار خطاب به خوارج فرمود:
«اى
جماعتى كه از روى لجاجت به دشمنى با ما برخاستهايد و هواى نفس، شما را از راه حقّ
منحرف كرده است و از روى بىخردى دچار اشتباهى بزرگ شدهايد، جان خود را به خطر
ميندازيد، من