اموالى
به دست آورد و زندگى دنيا را مرفه ساخت، نمىنگريست بلكه آن را امانتى الهى
مىدانست كه بايد به وسيله آن جامعه را به سوى حقّ و عدالت سوق داد و از ظلم و ستم
بازداشت. به همين جهت در نامه خود به «اشعث بن قيس» فرماندار آذربايجان چنين نوشت:
حكمرانى
تو برايت طعمه نيست (تو را حكومت ندادهاند كه آنچه را بيابى، از آن خود پنداشته و
آن را بخورى) بلكه آن امانت و سپردهاى در گردن تو است و خواستهاند كه تو نگهبان
باشى، براى كسى كه بالاتر از توست.
تو را
نمىرسد كه در كار رعيت به ميل خود رفتار كنى و متوجه كارهاى بزرگ شوى، مگر به
اعتماد دستورى كه به تو رسيده باشد.
و در
دستان تو اموالى از مالهاى خداوند است و تو يكى از خزانهداران آن هستى تا آن را
به من بسپارى .... [1]
حضرت على
عليه السلام در نامه ديگرى به يكى از كارگزارانش به همين مضمون اشاره كرده،
مىفرمايد: