1- به
طور عادى مردم خواهان جنگ نيستند و توقع دارند كه رهبرانشان تا جايى كه ممكن است
آن را از راه مذاكره سياسى حل كنند و ياران اميرمؤمنان عليه السلام نيز از اين
قاعده استثنا نبودند و خود آن حضرت نيز مايل نبود كه شروعكننده جنگ باشد و
مىخواست معاويه از راه مسالمتآميز كنار برود، از اين رو براى آنكه حجّت را تمام
كرده باشد، به گفتوگوى سياسى با معاويه پرداخت.
2- از
آنجا كه معاويه پيوسته براى حضرت على عليه السلام نامه مىنوشت، وى نيز
نمىتوانست آنها را بدون پاسخ بگذارد، كه اگر جز اين بود. مردم آن حضرت را از جواب
عاجز و ناتوان مىپنداشتند.
3-
معاويه در نامههايى كه براى امام عليه السلام مىفرستاد، نسبتهاى ناروايى را به
آن حضرت مىداد و خود را صاحب افتخارات بسيار زيادى قلمداد مىكرد. اميرمؤمنان
عليه السلام بايد اين نامهها را پاسخ مىداد و حقايق را آشكار مىساخت وگرنه
سادهلوحان و كسانى كه داراى قدرت تميز اندكى هستند، آن سخنان را حقيقت
مىپنداشتند و امر درباره حقانيت اميرمؤمنان عليه السلام بر ايشان مشتبه مىگرديد.
هدف
ديگرى كه حضرت على عليه السلام از نوشتن نامه و گفتوگو با معاويه، با توجه به
اوضاع شام، دنبال مىكرد، اين بود كه معاويه در آن سامان اقتدار زيادى به هم زده،
دين به دنيافروشان بسيارى را در استخدام داشت كه به نفع وى حديث جعل مىكردند و
براى او فضيلت مىتراشيدند. [1]