امام
عليه السلام طى نامههاى چندى كه به معاويه نوشت، ماهيت وى را آشكار ساخت و او را
به مردم معرفى كرد. هر چند معاويه با مبلّغان مزدورى كه در اختيار داشت، حقايق را
وارونه جلوه مىداد، اما حجت براى آيندگان تمام شد و امروزه كسانى كه گفتار معاويه
را مورد ارزيابى قرار مىدهند، در پرتو كلام امام عليه السلام به پوچى و بىپايگى
آن پى مىبرند.
اعزام سفير به وسيله امام
اميرمؤمنان
عليه السلام در راستاى اقدامهاى سياسى خويش تصميم گرفت فردى را نزد معاويه بفرستد
و او را از پىآمدهاى ناگوار جنگ و كشتار مسلمانان آگاه كند به اين منظور، فردى به
نام «خفاف بن عبداللَّه» را كه شاعرى زبردست و سخنگويى توانا بود، برگزيد.
فرستاده
اميرمؤمنان عليه السلام وارد سرزمين شام شد و در آنجا پسرعموى خود «حابس بن سعد»
را نيز با خود همراه ساخت و به اتفاق نزد معاويه رفتند. آنان ماجراى قتل عثمان و
نقش نداشتن اميرمؤمنان عليه السلام در آن واقعه را براى معاويه شرح دادند. همچنين
درباره بيعت يكپارچه مردم با حضرت على عليه السلام، چگونگى سركوب فتنه ناكثين و
استقبال مردم كوفه و بصره از آن حضرت را براى معاويه گفتند. در پاياننيز سفير
اميرمؤمنان عليه السلام يادآور شد كه من در حالى از على عليه السلام جدا شدم كه
هدفى جز شام نداشت.
معاويه
از شنيدن اين سخنان به وحشت افتاد، بويژه از آن ترسيد كه سفير اميرمؤمنان عليه
السلام با قدرت بيان خود مردم را آگاه سازد و تبليغات، او را خنثى كند. از اين رو
به حابس گفت: من گمان مىكنم اين مرد جاسوس