نام کتاب : جلوههایی از رفتار علوی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 22
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پرچم از آن اينان نبود،
على عليه السلام را بياوريد! به عرض رسيد: او درد چشم دارد. فرمود: او را بياوريد،
او مردى است كه خدا و پيامبرش را دوست دارد؛ خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند.
[1]
وقتى على عليه السلام به حضور پيغمبر صلى الله عليه و آله
رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن دعا براى وى از آب دهان مبارك بر چشم او
كشيد، درد برطرف شد. آنگاه پرچم را برافراشت و به ميدان رفت.
دلاوران يهود از درون «دژ» بيرون آمدند، حارث برادر مرحب
نعرهزنان به سوى امام شتافت ولى پس از لحظاتى پيكر مجروح او بر خاك افتاد. مرگ
برادر، مرحب را سخت متأثر كرد، لذا براى گرفتن انتقام، در حالى كه غرق در سلاح بود
به نبرد حضرت على عليه السلام آمد.
پس از گفت و شنودى كه بين آن دو انجام گرفت چيزى نگذشت كه
شمشير برنده قهرمان اسلام بر فرق مَرْحَبْ فرود آمد و او را به خاك افكند. ديگر
دلاوران يهود، گريخته و به درون قلعه پناه بردند و درب را بستند. امام فراريان را
تعقيب كرد و چون درب را بسته ديد، با قدرت الهى دربى را كه بيست تن مىبستند، يك
تنه از جا كند و بر روى خندق قلعه يهوديان افكند، تا سربازان اسلام، از آن گذشتند
و آن لانه فساد و كانون خطر را در هم كوبيدند. [2]
و از آنجايى كه پيروزى چشمگير مسلمانان در غزوه «خَيْبَرْ»
در پرتو فداكارى و دلاورى امير مؤمنان عليه السلام به دست آمد، آن حضرت را فاتح
خيبر مىنامند. [1]