نام کتاب : درآمدی بر سیره فاطمی نویسنده : رفیعی، علی جلد : 1 صفحه : 111
خاموش
كرد و در تاريكى از ميهمان پذيرايى نمودند. على (ع) با تكان دادن و زير و رو كردن
زبان خود در تاريكى به ميهمان چنين وانمود مىكرد كه او نيز طعام مىخورد تا
ميهمان خجالت نكشد. وقتى ميهمان دست از غذا كشيد و فاطمه (س) چراغ را آورد، ديدند
كاسه از فضل الهى پر از غذا است.
روز بعد
پس از نمازصبح پيامبر (ص) با ديدنعلى (ع) به شدت گريست و فرمود:
«اى
امير مؤمنان! پروردگار از مهمان نوازى ديشب شما تعجب كرده است؛ سپس اين آيه را
تلاوت كرد: (وَ يُؤثِرونَ عَلى انفُسِهِمْ وَ لَو كانَ بِهِمْ
خَصاصَةٌ) (حشر: 9) [1]
عرب تازه
مسلمانى در مسجد از مردم كمك خواست. پيامبر (ص) به ياران خود نگريست. سلمان برخاست
تا نياز سائل را بر طرف كند. هر جا رفت دست خالى برگشت. در بازگشت به مسجد نگاهش
به خانه فاطمه (س) افتاد. با خود گفت: اگر خيرى باشد در خانه فاطمه است.
در را
كوبيد و قصه عرب مستمند را باز گفت. فاطمه (س) فرمود: «سوگند به خدايى كه محمد (ص)
را به پيامبرى برگزيد، سه روز است كه غذا نخوردهايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت
گرسنگى بى قرارى مىكنند و خسته و مانده به خواب رفتهاند؛ اما من، خيرى را كه درِ
منزل مرا كوبيده رد نمىكنم.»
آن گاه
پيراهن خود را به سلمان داد تا با گرو گذاشتن نزد شمعون يهودى مقدارى جو و خرما
قرض بگيرد.
سلمان
مىگويد: پس از دريافت جو و خرما نزد فاطمه (س) بازگشتم و گفتم: «فاطمه جان!
مقدارى از اين غذاها را براى فرزندان گرسنه ات بردار.