نام کتاب : مروری بر زندگانی فرماندهان اسلام نویسنده : شیخیان، علی جلد : 1 صفحه : 118
شد. [1]
هنگام نماز مغرب فرا رسيد و جماعت برپا شد، ليكن پس از نماز حتى يك نفر نماند تا
مسلم را به جايى راهنمايى كند. [2]
دستگيرى مسلم
مسلم
براى يافتن خانهاى كه شب را با امنيت بگذراند، غريبانه در كوچههاى كوفه مىگشت
تا اينكه شيرزنى به نام «طوعه» كه دوستدار اهل بيت بود، او را پناه داد و احترام
كرد، ولى پسرش، مسلم را شناخت و به ابن زياد خبر داد. براى دستگيرى مسلم حدود
هفتاد نفر از قبيله قيس به همراه محمد اشعث به خانه طوعه رفتند. مسلم زره پوشيد و
سلاح برگرفت و به مهاجمان حمله كرد و آنان را از خانه بيرون راند [3] و جنگ را به
كوچه كشاند و عليرغم اينكه نيروهاى دشمن به بالاى بام رفته، بر سر مسلم سنگ و آتش
ريختند. [4] قواى كمكى پانصد نفره نيز به سربازان ابن زياد پيوستند. با اين حال،
مسلم به تنهايى با آنان مىجنگيد. ابن زياد كه از طولانى شدن درگيرى ابن اشعث
ابراز نگرانى مىكرد، از او توضيح خواست. او جواب داد: تو مرا به مقابله با شمشيرى
از شمشيرهاى محمد بن عبداللَّه فرستادهاى. باز هم نيروى كمكى بفرست. [5]
جراحت،
خستگى و تشنگى مسلم را از پا درآورده بود، اطرافش را گرفتند و در يك حلقه محاصره
از پشت سرنيزهاى بر او زده، وى را بر زمين افكندند و بدين گونه اسيرش كردند. [6]
مسلم
را با آن حال به قصر ابن زياد آوردند. آنها با شگفتى ديدند، مسلم مىگريد، علت را
پرسيدند، او گفت:
به
خدا سوگند، گريهام براى خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه گريه من براى
خانوادهام، حسين بن على عليهماالسلام و خانواده اوست كه به سوى شما مىآيند. [7]
مسلم
از ميان حاضران، عمر سعد را براى وصيت انتخاب كرد و سه موضوع را در وصيتهايش مطرح
نمود: