نام کتاب : مقایسه دو دوره جاهلیت و اسلام و علل گسترش نویسنده : بینش، عبدالحسین جلد : 1 صفحه : 112
منذر» ديده مىشود. حنظله كه محكوم به قتل بود از
نعمان يك سال مهلت خواست تا نزد قبيلهو خاندانش برود و بر گردد. نعمان از او ضامن
خواست. فردى به نام «شريك بن عَدِى» ضامن او شد. هيچ عاملى جز اعتقاد به صدق گفتار
و وفاى به عهد وى را به انجام اين اقدام پشتگرم نكرد. «حنظله» در موعد مقرّر
برگشت، درحالى كه نيامدن برايش آسان بود؛ سرانجام نيز از سوى نعمان بخشيده شد. [1]
عجيب تراز اين، داستان وفاى به عهد فردى به نام
«صموئيل» است. كسى نزد وى امانتى گذاشت و به سفر رفت و درهمان جا مرد. امير قبيله
وى براى «صموئيل» پيغام فرستاد كه آن مال و اسلحه را بدهد اما او امتناع كرد و
گفت: در پيمان خود مكر نمىكند؛ درامانت خيانت نمىكند وترك وفاى به عهد نخواهد
كرد. امير سپاهى به جنگ وى فرستاد. سپاهيان او را در قلعهاش محاصره كردند و پسرش
را گروگان گرفته، تهديد به قتل كردند، «صموئيل» در پاسخ گفت:
«پيمانم را نمىشكنم و عهد خود را باطل نمىكنم،
هر كار مىخواهيد بكنيد. پسر صموئيل در جلو چشمانش كشته شد اما او تسليم نشد و
سپاهيان نااميد باز گشتند. اموال نزد وى بود تا آنكه وارث مال آمده، مال را باز پس
گرفتند.» [2]
اسلام بر وفاى به عهد مهر تأييد نهاد و بدان سفارش
كرد. رسول خدا (ص) خود به اين خصلت نيك اهميت ويژه مىداد و به تمام پيمانهايى كه
پس از تشكيل حكومت اسلامى با قبايل عرب بسته بود، تا زمانى كه دشمن آن را نقض
نمىكرد، وفادار بود.