اميرمؤمنان على عليهالسلام نيز دراين باره استدلال
محكمى دارد. هنگامى كه عازم جنگ با خوارج شدند فردى به آن حضرت عرض كرد: در اين
هنگام كه حركت مىكنى مىترسم به مراد خويش دست نيابى من اين مطلب را از نجوم
دريافتهام حضرت در پاسخ او فرمود:
«آيا تو گمان دارى كه انسان را به ساعتى هدايت
مىكنى كه هرگاه درآن سفر كند بديها از او دفع شود، و از ساعتى مىترسانى كه هرگاه
درآن سفر كند ضررى به او برسد؟ پس هر كس تو را تصديق كند قرآن را تكذيب كرده (كه
فرموده است: (قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالْارْضِ
الْغَيْبَ الَّااللَّهُ)[2] بگو كسانى كه درآسمان و زمين هستند غيب را نمىدانند، مگر خدا)، و در رفع
مكروه و نيل محبوب از يارى خدا بى نياز شده است، و سزاى گفته تو آن است كه هر كه
به فرمانت عمل كند، بايد تو را سپاس گذارد نه پروردگارش را، زيرا تو به گمان خودت
آن شخص را به ساعتى راهنمايى كردهاى كه در آن به نفعى رسيده و از ضرر ايمن گشته
است.
بعد از آن رو به مردم كرده، فرمود:
اى مردم! حذر كنيد از آموختن ستاره شناسى، مگر به
اندازهاى كه در دريا و صحرا به آن هدايت شويد، زيرا علم نجوم انسان را به كهانت
مىكشاند. بدانيد منجم مانند كاهن و كاهن مانند ساحر و ساحر همچون كافر و كافر در
آتش است. به نام خدا سفر كنيد.» [3]
اميرمؤمنان (ع) در اين خطبه حقيقت بسيار ارزشمندى
را بيان كرده كه همانا رو آوردن به دانش سودمند و دورى جستن از علم آميخته با
خرافه است. اين گونه سخنان حكمت آميز در كلام پيشوايان دين فراوان است، چنان كه در
عمل نيز با خرافه پرستى مبارزه كردهاند. رسول خدا (ص) ارتباط ميان وفات فرزندش
ابراهيم و گرفتن خورشيد را نفى كرد و مردم را از چنين اعتقادى بر حذر داشت. [4]