ترك
مراوده با او كند و از او اعراض كند به نحوى كه معلوم شود اين امور براى آن است كه
او ترك معصيت كند. [1]
2- مرتبه
دوّم، امر و نهى به زبان است، پس با احتمال تأثير وحصول شرايط گذشته، واجب است اهل
معصيت رانهى كنند و تارك واجب را امر كنند به آوردن واجب. [2]
3- مرتبه
سوم، توسل به زور و جبر است، پس اگر بداند يا اطمينان داشته باشد كه ترك منكر نمىكند،
يا واجب را به جا نمىآورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است، لكن تجاوز از قدر
لازم نكند. [3]
جايز
نيست براى جلوگيرى از معصيت، ارتكاب معصيت مثل فحش و دروغ واهانت، مگر آنكه معصيتى
كه از آن جلوگيرى مىشود ازچيزهايى باشد كه مورد اهتمام شارع مقدس باشد وراضى
نباشد به آن به هيچ وجه، مثل قتل نفس محترمه، در اين صورت بايد جلوگيرى كند به هر
نحو ممكن است. [4]
اگر توقف
داشته باشد، جلوگيرى ازمعصيت برزدن و سخت گرفتن بر شخص معصيت كار، و در مضيقه قرار
دادن او، جايز است. لكن لازم است مراعات شود كه زياده روى نشود و به مقدار لازم
اكتفا گردد و بهتر آن است كه دراين امر و نظير آن، اجازه از مجتهد جامع الشرايط
گرفته شود. [5]