هـر كس در مورد يك وجب زمين به همسايه خود خيانت
كند(آن را غصب كند)، خداوند آن را از طبقه هفتم زمـيـن ، مـثـل طوق به گردنش مى
اندازد تا در قيامت ، خدا را با همان حالت ملاقات كند، مگر (اين كه در دنيا) توبه
كند و برگردد(صاحب زمين را راضى نمايد.)
غصب كننده را (غاصب) ، مال غصب شده را (مغصوب) و
مالك آن را (مغصوبٌ منه) مى نامند.
در غصب ، دو حكم (تكليفى) و يك حكم (وضعى) وجود دارد.
دو حـكـم تـكـليـفـى عـبـارتند از: حرام بودن غصب بر
غاصب و وجوب ردّ آن به مالك ؛ يعنى بر شخص غاصب واجب است كه مال را هر چه زودتر به
صاحبش برگرداند.
اين دو حكم در همه انواع غصب (غصب اموال و غصب حقوق)
جريان دارد.
حـكـم وضـعـى عـبـارت اسـت از: (ضـمـان) ؛ يـعـنـى :
اگـر مـال (مـغـصـوب) به هر شكلى تلف شود، هر چند (غاصب) در حفظ آن كوتاهى نكرده
باشد، ضـامـن اسـت و بـايـد مـثـل يـا قـيـمـت آن را بـدهـد. ايـن حـكـم فـقـط در
غـصـب اموال (عين يا منفعت) جارى مى شود و در غصب حقوق ، جريان ندارد.[3]
هـمـان گـونـه كـه غـصـب مـوجـب (ضـمـان) اسـت ،
اتـلاف (تـلف كـردن مـال) نـيز موجب (ضمان) مى شود، چه اين كه غاصب به طور
مستقيم و بدون واسطه ، مالى را تـلف كـند ـ مثلا"، حيوانى را بكشد يا شيشه اى
را بشكند ـ و يا موجباتى فراهم نمايد كه منجر بـه
[1] ر.ك . به : تحرير الوسيله ، ج 2، ص 172؛ شرح لمعه
، ج 2، ص 121.